س.م.م




محرم و صفر تموم شد و ربیع اومد...

 هرچی محرم و صفر قحطی خواستگار اومده بود،این روزا فراوانیه!

منم تو پروژه هام و درصدد پیچوندن هرچه بیشتر خواستگارها. از شما چه پنهون بعضی ها هم بیخودی به دلم نمی شینن. حتی تئوری شون. پریروز قبل عروسی بهار یکیشون اومد و با زرنگی هرکاری دلش خواست کرد. همه چیزشون خوب بود تقریبا اما ...به دلم ننشست....بسکه پررو بودن! با خودم گفتم اگه قراره با همچین آدم معمولی ای ازدواج کنم خوب چرا اینقدر زود...حالا حالا ها از این خواستگارا دارم!( امیدوارم از این حرفم پشیمون نشم!)

جمعه احتمالا یه خواستگار دارم که تئوری پسندیدمش! خودش ایران نیست مامانش می آد. دوست دارم منو بپسنده. امیدوارم از وضع مالی مون بدش نیاد. البته مادره دیپلمه ست ولی حس کردم شاید آدم حسابی باشن. دوست دارم زودتر شاهزاده سوار بر اسب سفیدم بیاد. کاش مثل بقیه ای که من خوشم اومده بود ازشون نره دیگه پیداش نشه.

برام دعا کنید. 

 

بعدنوشت: 

 

نیامد...! 

 

بعدتر نوشت: 

 

زود قضاوت کردم.جمعه می آن! خدا کند بپسندمشان! 

 

بعدتر تر نوشت: 

 

مادره تنها بود. بسار آروم و باشخصیت بود. مجلس صمیمانه ای بود که کلا چرت و پرت گفتیم و یک کلمه حرف حسابم نزدیم! فکر کنم از من خوشش اومد. یکساعت و نیم نشست...آخرم گفت من که از مصاحبت با شما سیر نشدم! 

برام دعا کنید.  

 

بعدتر تر تر نوشت: 

 

سه روز می گذره و هنوز تماس نگرفتند. حدسم اینه که صبر می کنه تا پسرش بیاد چون مطمینم ازمن خوشش اومد.


م.ن( قسمت سوم)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.