هیچ وقت یادم نمی ره آدامس شیک و آب نبات چوبی میخریدیم و از ترس بازخواست تو باغچه خاکشون می کردیم. البته تو کیسه و با رعایت اصول بهداشتی... بماند که خیلی هاشم هیچ وقت پیدا نکردیم.
هیچ وقت یادم نمی ره اگه یواشکی یه چیزی می خوردیم تو صدتا کیسه و کاغذ می پیچیدیم بعدم نگه می داشتیم در اولین فرصت می ذاشتیم دم در یا اگه وضع خراب بود می انداختیم تو حیاط! ( حالا الآن داداش کوچیکه با اعتماد به نفس کامل آشغال خوراکی هاشو می آره خونه می ندازه تو سطل اشغال اتاق! )
هیچ وقت یادم نمی ره مامان بابا همیشه تو کیف پولش آدانس داشت و تو فریزرش بستنی. من گاهی می رفتم یواشکی برمی داشتم و لابد اونم می فهمید و به روی خودش نمی آورد.
هیچ وقت یادم نمی ره داداشی تو مدرسه به جای فریزر گفته بود یخ دون و دوستاش کلی بهش خندیده بودن.
هیچ وقت یادم نمی ره با دختر همسایه ( فایزه) تبلیغایی که می انداختند تو حیاط رو جمع می کردیم. اون یه بار تقلب کرد و همشونو برداشت. منم گریه کنون رفتم پیش مامانم. مامان شیرم کرد که برم حقم رو بگیرم. رفتم بالا دم خونشون و با اعتماد به نفس گفتم کاغذامو می خوام. مامان عفریتش همه ی کاغذا رو پرت کرد جلوم!
هیچ وقت یادم نمی ره مزه ی ادامسم که می رفت توش قند می ذاشتم و می ذاشتم قنده آب شه بعد انگار که دوباره طعم گرفته با لذت می خوردمش. با هر آدامس به طور متوسط 10-15 بار این کار رو می کردم.