س.ب به خوبی جمع بندی کرد درس س.الف رو...
رفتم پیش س.ب
گفت آرامش داشته باش!
گفت: آشتی کن با خدا...
گفتم: ارزش نداری اینجا...
گفتم سراغ درسای دیگمون رو نمیگیری...
گفتم: قطعم با خدا...
گفتم: س.الف افتضاح بود.
جلسه اخر ف. ر بود...نمیاد دیگه! چه زود گذشت!
م.ع از م.م خواستگاری کرده!!!
م.ع ازمون پرسید راجع به درسی که تازه شروع شده و استادش 0 س.الف9 دیکته میگه بهمون!
ترکوندیم بسکه بد گفتیم.
این هفته می ترکونم!
میبینی خدای خوبم؟!
یهو یه آدم بی دین و ایمون ( شایدم بنده خدا با دین و ایمون باشه....نمیشه از رو ظاهرش قضاوت کرد) میشه حلقه اتصال من و تو!
حالا خیلی از قبل دورترم ازت!!!
کاش میدونست این چند روزه چقدر ول شدم... دارم شنا میکنم تو باتلاق گناه...
خودت کمکم میکنی دربیام؟!
کمکم میکنی درس بخونم؟
کمکم میکنی این غده ی دوسانتی آب شه زورتر؟!
دختر مارو کشوندی با این حروف اختصاریت
مرموز خانم
ایشاا.... درسا خوب پیش بره و حسابی بدرخشی
بدون اگرخدا بخواد همه چیز ممکنه
متشکرم به دعای شما....
امیدوارم که تو هم امسال یه دانشگاه خوب قبول بشی...
اون قدر تو وبلاگ قبلی ام سر این خاله زنک بازیا حاشیه درست شد که از ترس اینکه یه روزی یه اشنا اتفاقی رد شه از اینجا مجبورم مرموزبازی دربیارم!
از طرفی میخوام بعدنا خودم یادم بمونه!