خانه عناوین مطالب تماس با من

روزمرگی های من

روزمرگی های من

درباره من

نوشته های اصیل نوشته هایی نیستند که برای خواندن نوشته می شوند، نوشته هایی اند که برای "نوشتن" نوشته میشوند! ادامه...

پیوندها

  • ستاره
  • روزهای زندگی
  • نرگس باران

دسته‌ها

  • خاطره 12
  • این روزها... 99
  • یک نکته... 35
  • شعر و متن زیبا 24
  • آزمون کارشناسی ارشد 29
  • ایرادهای تربیت فرزند 3
  • هیچ وقت یادم نمی ره 4
  • روزشمار درس خواندن 9
  • روزهای دوران ارشد 6
  • دانشگاه 1

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • آن
  • م.ص.س
  • نوروز 97
  • قبل از آمدن الف-الف
  • نکته ای برای خانواده های هردنبیل
  • ع ر الف
  • تمام!
  • گله ای از خواستگاران
  • م ح ع م
  • حال و هوای دی ماه
  • ع ش م - قبل از جلسه 5
  • ع ش م 2
  • خواستگار سیگاری و خواستگار ملحد
  • ویلا اطراف تهران
  • دوست عزیزم "ن"
  • تنهایی
  • چند نکته برای استفاده در گفتگو برای دختران و پسران دم بخت:
  • چند نکته برای استفاده در گفتگو برای دختران و پسران دم بخت:
  • م.م (5)
  • م.م (2)

بایگانی

  • مهر 1398 1
  • مرداد 1398 1
  • فروردین 1397 1
  • آبان 1396 1
  • اردیبهشت 1396 1
  • اسفند 1395 3
  • دی 1395 3
  • آذر 1395 2
  • شهریور 1395 2
  • مرداد 1395 6
  • تیر 1395 3
  • اردیبهشت 1395 2
  • فروردین 1395 2
  • شهریور 1394 1
  • خرداد 1394 1
  • اردیبهشت 1394 1
  • فروردین 1394 1
  • اسفند 1393 1
  • بهمن 1393 3
  • دی 1393 4
  • آذر 1393 3
  • آبان 1393 1
  • مهر 1393 5
  • شهریور 1393 2
  • مرداد 1393 6
  • تیر 1393 1
  • اسفند 1392 4
  • بهمن 1392 1
  • دی 1392 5
  • آذر 1392 5
  • آبان 1392 7
  • مهر 1392 6
  • شهریور 1392 5
  • مرداد 1392 8
  • تیر 1392 8
  • خرداد 1392 5
  • اردیبهشت 1392 10
  • فروردین 1392 9
  • اسفند 1391 8
  • بهمن 1391 8
  • دی 1391 2
  • آذر 1391 4
  • آبان 1391 4
  • مهر 1391 3
  • شهریور 1391 5
  • مرداد 1391 7
  • خرداد 1391 11
  • اردیبهشت 1391 3
  • اسفند 1390 2
  • بهمن 1390 2
  • دی 1390 1
  • آذر 1390 6
  • مهر 1390 2
  • شهریور 1390 3
  • مرداد 1390 4
  • تیر 1390 1
  • خرداد 1390 3
  • فروردین 1390 2
  • اسفند 1389 2
  • بهمن 1389 3
  • دی 1389 2

آمار : 83707 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • آشتی کن با خدای خود پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1391 20:26
    بخوان ما را منم معشوق زیبایت منم نزدیک تر از تو، به تو اینک صدایم کن رها کن غیر ما را، سوی ما باز آِ منم پروردگار پاک بی همتا منم زیبا، که زیبا بنده ام را دوست میدارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید : تو را در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد بساط روزی خود را به من بسپار رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا...
  • انتخاب اسم جدید برای کلبه ی تنهایی هام چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 01:50
    رفتم تو شیر تو شیر غرفه افق و بعد از کلی طعنه خوردن از آقایون محترم و نیمه محترم " قیدار " رو خریدم! تیراژش از چیزی که فکر میکردم کمتره اما خوب بدم نیست...شنیدم تو همین نمایشگاه امسال به چاپ سوم رسیده. بعد کنکور آزاد شروع کردمش... قشنگ بود! یعنی من دوسش داشتم! (البته به پای"من او" نمی رسه هااا!) از...
  • اول رجب سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 21:34
    شب اول رجبه و آسمون داره حسابی می باره...ما هم که فرصت طلب...اومدیم واسه دعا! خدای خوبم ....اول واسه مردی دعا می کنم که خیلی دوسش دارم اما روزگار باهاش بد تا کرد و خودشم با روزگار بد تا کرد... وضع خودش و خونواده ش خیلی بده و بسیار محتاج یه نگاهت هستند. واسه سلامتی خونواده م ... کنکور داداشی ... جور شدن پول... کنکور...
  • پسر حضرت زهرا دل ما را دریاب.... پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 17:35
    به بچه خفاشی که به ساحت امامان مظلوم شیعه اهانت کرد: بسم رب النور بسم رب العشق بسم رب الهادی المهدی آن که شعر و هرچه موسیقی ست نذر درگاهش آن که پاکان هنر در پای او سجاده افکندند بسم رب العشق آن که حافظ ها و سعدی ها عشق او و آل او را بر زبان دارند بسم رب الهادی المهدی صاحب عصری که عالم وامدار اوست گرچه دجالان بدآهنگ...
  • تو ذوق خوردگی سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 15:40
    هیچ وقت خط و نقاشی ام خوب نبود و به واسطه ی همین موضوع علاقه ای هم به درس هنر نداشتم...تا روزی که... معلم هنر کلاس دوم راهنمایی سرکلاس آمد. روز اول کلاس، معلم هنر بعد از معرفی و آشنایی های معمول افق جدیدی را به روی من و دوستانم گشود...زاویه ی دیدش به هنر و خط کشیدن های مداومش مرا به دنیای جدیدی دعوت می کرد.دنیایی که...
  • امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 22:12
    شعر اول: بیا بیا گل نرگس که بی وفای تو نیست همان که گفته "نیا"، آن "نیا" برای تو نیست بیا بیا گل نرگس غلط بگفته کسی دلش گرفته به والله که بی ولای تو نیست بیا بیا گل نرگس فدای آمدنت شفای دل! به دلم کس دمی به جای تو نیست بیا بیا گل نرگس اگرچه اشک دو چشم بریختم سر راهت ولی به پای تو نیست بیا بیا گل...
  • پراکنده یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 02:25
    پر از اضطراب و تشویشم.... هزار تا نکته تو مغزم رژه میره اما چه رژه ای... نامرتب و هرکی هرکی... یه خونه قولنامه کردیم حداقل 60 ملیون بالاتر از توان مالی مون... تا وسط اردیبهشتم باید پولشو بدیم... بابا بدون اینکه سند یا شناسنامه ی مالکو ببینه دوتا چک جمعا به مبلغ 200 ملیون داد بهش ! استرس اینکه سرمون کلاه بره یا بهم...
  • چند تجربه بی نظیر دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 03:25
    به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. اما اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده. ....... هستند کسانی که روی شانه هایتان گریه میکنند و وقتی شما گریه میکنید دیگر وجود ندارند . .….. از درد های کوچک است که آدم می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می شوی. .….. به یک‏...
  • بعد از کنکور سراسری شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 04:23
    امروز بالاخره کنکور سراسری رو دادم! هیچ حس خاصی ندارم! از خوندنم راضی ام...سوالا آشنا بود اما احتیاج به چند بار دیگه مرور بود... نمیدونم شایدم مجاز بشم. واسه آزاد بخونم؟ کلاس برم واسه مرحله دوم سراسری؟ برم سرکار؟ یا...؟! دنبال خونه میگردیم. از خواستگار خبری نیست! یه حس خوبی دارم. آرومم! چند وقته... توکل کردم به خدا......
  • مشهد چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 02:00
    من کیستم گدای تو یا ثامن‌الحجج شرمنده عطای تو یا ثامن‌الحجج از کار ما گره نگشاید کسی مگر دست گره گشای تو یا ثامن‌الحجج خدا رو شکرامسال دومین باره که دارم میرم پابوس امام رضا... یه سفر که صله ی خود امام رضا ست. یه سفر شیک...با هواپیما و هتل چهار ستاره مهمون خود امام رضاییم. انگار سال تحویل اونجا بودن کار خودشو کرد!!!...
  • نامه به صاحب سوپرمارکت دنیا پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 12:06
    خدای خوبم ...سلام! نامه کم ننوشتم اما یه بارشم برای تو نبود! برای شروع از همه ی نعمتهایی که بهم دادی ممنونم! واقعا شکر میکنم! و ایمان دارم تا حالا هرچی بهم دادی به صلاحم بوده الانم فقط چیزی رو می خوام که به عاقبت به خیری م کمک کنه! صاحب سوپر مارکت دنیا! همسری می خوام حدود 4-6 سال اختلاف سن قد حدود 180 نه لاغر نه چاق...
  • ح- الف (۵) چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 11:52
    امروز آخرین روز پاییزه! و امشب شب یلدا! اگه زودتر بعله داده بودم میوه و شیرینی شب یلدا مون رو می آوردن!!!! شوخی کردم جمعه این هفته دارن میان. نمیدونم کیا میان ولی احتمال داره دخترشون رو هم بیارن( که البته خیلی خوشحال میشم ببینمش) دستور جلسه این هفته اندکی مسایل اخلاقی روابط خانوادگی و بیماری و مسایل اقتصادیه. که اصلش...
  • ح-الف (۴) شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 14:41
    خواستگار محترم دیروز یعنی 25 اذر 90 اومد. اول قرار بود با مامانش و خواهرش بیاد ولی اونا براشون کار پیش اومد و تنها اومد و 4 ساعت اینجا بود! این دفعه هم برام گل اورد هم یخش وا شده بود هم چندتا سوال داشت ازم .هم من کلی باهاش حرفیدم.خیلی آقاست!پرتحمل؛ صادق؛ عاطفی و مهربون؛ عاقل؛ نجیب؛ منعطف؛ اهل خانواده؛ اهل مطالعه؛...
  • ح-الف(۲) شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 14:05
    **و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى کرد آنان همان نافرمانانند** سوره حشر آیه 19 مردم تو این چند روز... بعد اینکه خانومه تماس گرفت و با خودم صحبت کرد منم شروع کردم به فکر کردن دوباره رو این مورد! شب به مامانم گفتم: به نظرت می تونن برام یه تالار خوب غیر دولتی و... بگیرن؟ مامانم...
  • ح-الف (۳) شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 14:05
    خواستگار محترم جمعه 4 اذر ساعت 4 رفت دیدن بابام!با دست خالی( که اعصاب منو خرد کرد- این جلسه هم صد بار بهش گفتم من روم نمیشه دست خالی جایی برم!) بابا بهش نسکافه و پادرازی داد که اونم فقط آب جوش خورد!و گفت که رژیم داره. در صورتی که هم جلسه اول هم جلسه بعد از بابام تو خونه نسکافه خورد. بابا چندتا دریافت کلیشو که بهم گفت...
  • ح-الف(۱) شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 14:04
    یک هفته ای میشه دارم شدیدا و با علاقه و رضایت خیلی زیاد درس می خونم. الانم که اینجام همه ی مباحث امتحان این هفته رو خوندم یک دور.از فردا مرور می کنم و زبان می خونم تا تو این امتحان موفق تر عمل کنم. چند روزه که همین انگیزه و شاید روحیه خوب ناشی از درس خوندن مفید باعث شده در مورد ازدواجم یه حس خوب داشته باشم. حس می کنم...
  • آزمون اول- کنکور معماری شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 14:02
    دیروز اولین آزمون موسسه رو دادم. فهمیدم که باید رو زبان بیشتر کار کنم. تصمیم دارم هر شب یکساعت زبان عمومی و تخصصی بخونم.همایش موفقیت در آزمون ارشد و زبان تخصصی رو رفتم همین نتیجه رو گرفتم. در مورد بقیه درسا همه سوالا آسون و آشنا بود . فقط فهمیدم که باید موقع خوندن یکم بیشتر رو حفظ مطالب وقت بذارم.تا امتحان بعدی که دو...
  • خداحافظی کنیم چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 15:21
    این بار یا بمان و نرو یا برو نیا تا کی همیشه سست خداحافظی کنیم من خسته ام از این همه تکرار یک مسیر اینک بمان درست خداحافظی کنیم می خواستم جواب سلام از تو بشنوم حالا که میل توست خداحافظی کنیم وقتی که دست مان یکی و قلبمان دوتاست باید که دست شست ، خداحافظی کنیم وقتی سلام بوی رفاقت نمی دهد بهتر که در نخست خداحافظی کنیم هز...
  • که عاشقم چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 15:19
    زیباییت برای خودت، من که عاشقم به داشتن اگر نه، به دیدم که عاشقم حالا مرا ورق بزن و فکر کن به من تردید و احتمال نه، قطعا که عاشقم دیوانه شو شبیه غزل های مولوی فریاد کن به کوی و به برزن که عاشقم فال مرا ز خواجه نه، از مولوی بگیر تن تن تتن تتن تتتن تن که عاشقم شاعر شوم؟ سماع کنم؟ گریه سر دهم؟ اصلا بگو به دوست و دشمن که...
  • دامادیتو ببینم داداشی... پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 03:50
    هنوز بسته ی ارشدم نیومده. این روزا پراکنده از کتابا و جزوه ها یه چیزایی می خونم تا ذهنم آماده شه .اولین آزمون 29 مهره که می خوام بترکونم! هنوز محتاج دعاتون هستمآ! راجع به پایان نامه هم ان شاالله این هفته تکلیفم معلوم میشه. اگه با استاد راهنما بتونم تنها حرف بزنم می گم بهش نمی خوام زیاد واسه پایان نامه وقت بذارم . از...
  • کارشناسی ارشد... سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 03:07
    می خوام یه کار بزرگو شروع کنم. با امید خدا و اعتماد به نفس بالا! با امید روزهای خوب! با امید موفقیتی پر از شادی و افتخار! می خوام درس بخونم...بکوب! بدون اینکه حتی یه ذره فکرای منفی بیاد تو ذهنم! همه تلاشم رو می کنم. کار سختیه اما خیلی شیرینه. یه ذره هم خسته نمی شم! شروع می کنم و تا تهش می رم!هر چی می خواد بشه- بشه...
  • شب قدر پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 10:53
    امسال برخلاف هرسال 3 تا شب قدرو قران سرگرفتم. شب 23 ماه رمضون که شنیدم خیلی محتمله که شب قدر باشه کلی دعا کردم.البته به خاطر شرایط خونوادگی زیر پتو!یعنی دراز کشیدم. پتو رو کشیدم رو سرم و دعا کردم.قبوله یعنی؟!!!! خیلی دعا کردم. نزدیک 2 ساعت هرکس یادم اومد از بچگی تا حالا دعا کردم. بعدم واسه یه ازدواج موفق و تحصیلات و...
  • کار و بیکاری... شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 06:43
    امروز فکر کردم هرطوری که هست باید برم دنبال یه کاری این کار می تونه یه شغل موقت بدون درآمد یا ترجیحا بادرآمد کم دانشجویی باشه می تونه کلاس راجع به رشته م باشه که در آینده کمکم کنه می تونه کلاسآیی باشه که استادمون گفت می ذاره و من بینهایت مشتاقم تو کلاساش شرکت کنم.خداکنه بشه...نه فقط به خاطر ربطش به رشته م ...به خاطر...
  • قد قد قد .... پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 03:52
    دیشب افطاری مدرسمون بود.دوباره با کلی خبر نامزدی و عقد و عروسی و نی نی دار شدن!از 20 تا بچه هایی ریاضی دوره ما 6 تامون ازدواج کردن.فکر کنم ز.ح هم حامله است! یه خواستگار دارم که همه شرایطش خوبه...خوب که چه عرض کنم عالیه . فقط.... فقط هم قد خودمه!بردون اینکه مشخصاتش رو بخونم به مامانم گفتم بگو نه! ولی بابام انگار بدش...
  • تنهایی و نذر امشب دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 03:03
    هیچ کس با من نیست مانده ام تا به چه اندیشه کنم مانده ام در قفس تنهایی در قفس می خوانم چه غریبانه شبی است شب تنهایی من . . . از : سهراب سپهری انگار یه غمی تو وجودمه...خیلی سرد و دور.... شبیه وقتایی که حس می کنی قراره یه اتفاق بد برات بیفته...دلم یه جوریه ..همش لرز می کنم. کوچکترین صدایی میره رو اعصابم. یه دوستی دارم که...
  • ح.ع - ا.ه.ا - ه.ع.ا شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1390 03:37
    ح.ع یه خونواده ای بهمون معرفی شد که چون شرایطش خیلی برام خوب بود اجازه دادیم برای دفعه اول مامان و خواهر داماد بیان خونمون. خواهرش دختر خوبی بود اما از اینا که رفتارشون عین زنای 40 ساله است! منم که اصلا سعی نکردم خودمو بزرگ و فهمیده نشون بدم! یعنی حتی یه ذره هم به چیزی تظاهر نکردم! خود خودم بودم! مامانش که فاجعه بود...
  • ع.ر.ی - الف-ه-الف چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 08:51
    یکی از همکارای مامانم آبان سال 88 یه خونواده ای رو بهمون معرفی کرد. مامان پسره با مامانم تلفنی صحبت کرد. یادم نیست چرا اما قرار شد اگه دوباره زنگ زد مامانم بهشون یکی از دوستای دانشگاهم ( ز-ت) رو معرفی کنه چون هردوشون یزدی اند. البته خانمه دیگه زنگ نزد و ماجرا تموم شد. تا همین چند روز پیش دوباره خانمه بعد 1 سال و نیم...
  • سوسک پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 05:21
    امشب از سروصدای یه سوسک تو اتاتق بیدار شدم. اول فکر کردم بابامه...آروم گفتم : بابا! چی می خوای؟ جواب نداد! ترسیدم دزد باشه.تو سایه های اتاق و البته وسایل زیادی ه تو اتاقمه دنبال آقا دزده گشتم و سعی کردم از صدا بفهمم کجا ست ولی اینقدر خواب آلوده بودم که نشد. پاشدم با ترس و لرز گشتم چیزی نبود همه برقای خونه رو روشن کردم...
  • مردها... پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 04:43
    دوست دانشگاهم که خیلی باهم صمیمی هستیم و تقریبا همه چیزو درمورد خودش و خونواده ش می دونم دو-سه هفته است عقد کرده.خواستگارش دوست برادرش بود که همدیگرو ندیده بودند قبل و اومدن خواستگاری و از هفته اول خواستگاری تا بله برون فقط یک ماه طول کشید.دو سه روز بعد بله برون هم عقد محضری کردن.دوستم متولد 66 و شوهرش متولد 63 است....
  • حالا شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 02:22
    خیلی منتظر م.م بودم ولی خبری ازشون نشد تا دوتا خواستگار خوب بهمون معرفی شد. فکر کردم حیفه ردشون کنم. یکیشون دیگه زنگ نزد اما م.ف اومد.... دو جلسه هم اومدند.خوموتده ی بدی نبودن. پسر خوبی هم بود اما به دلم ننشست.زشت نبود اما ازش خوشم نیومد. مادر و خواهرش خیلی مهربون و صمیمی بودن ولی یکمی از ما سطح پایین تر بودن. با توجه...
  • 219
  • 1
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • صفحه 7
  • 8