م.ن( قسمت دوم)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

م.ن ( قسمت اول)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آشپزی

 

دارم ازغصه می ترکم...

حالم از این رفتارای مامانم بهم می خوره

امشب بابا داشت خیلی پدرانه بهم توصیه می کرد که مراقب کمرم باشم 

( چون چند روزه کمرم گرفته)

و سعی کنم یکم ورزش کنم منم گفتم: 

 تو فکرش هستم درسم که تموم شد یه کلاس ورزشی برم

هنوز فعل جمله م رو نگفته بودم که مامانم سر رسید

و خیلی وحشیانه جلوی همه اعضای خونواده گفت:

تو درست تموم شد خیلی کارا باید بکنی

اولیشم اینه که آشپزی و خونه داری یاد بگیری

دیگه دختر 18-19 ساله نیستی که دو سال عقد بمونی وقت داشته باشی این کارا رو یاد بگیری

سه تا جمله که هر کدومش یه جور دلم رو سوزوند...

واقعا اگه می دونستم قراره تو این سن به چشم یه دختر ترشیده بهم نگاه میشه

به اولین خواستگارم جواب مثبت می دادم

نمیدونم چرا مامانم مثل یه مادر مهربون یه روز  تو یه فرصت مناسب سعی نکرد

 این قضیه رو با یه ادبیات لطیف تر بهم گوشزد کنه

اینطوری حس می کنم هیچ وقت دلم نمی خواد ازش آشپزی یاد بگیرم

حس می کنم بیشتر می سوزه از اینکه من تو کارای خونه بهش کمک نمی کنم

و بهونه م اینه که بلد نیستم.

خودشم الان داره از اینهمه باری که رو دوششه له می شه

ظرف که کلا نمی شوره

همین چند وقت پیش بود که از هفته ای یکبار ناهار گذاشتن واسه دانشگاه من استعفا داد

منم واسه اینکه شرمنده دوستام نشم و التماس مامانم نکنم به چه خفتی افتادم....

من از آشپزی بدم نمی آد دوست دارم بتونم در مواقع اضطراری کمک حالش باشم

اما خیلی ایراد می گیره.

هر کاری تو آشپزخونه دارم بهم گیر می ده

حتی به ظرف شستن...

سرو صدا نکن!

آبو کم کن!

مایع کم زدی!

قابلمه یادت نره!

من دوست دارم بتونم در آینده واسه شوهرم غذای آبرومندانه درست کنم

دوست دارم برنج شفته نذارم جلوی مادرشوهرم

اما نمی خوام موقع یاد گرفتنش تحقیر بشم

راستش دنبال کتاب آشپزی هم گشتم چند وقت پیش

اما تو خونه نبود

می خواستم دور از چشم همه لااقل تئوری یه چیزایی بلد باشم که نشد

دوست ندارم شوهرم دنبال کلفت بگرده

از مردی که تو جلسه خواستگاری بپرسه آشپزیت چطوری متنفر می شم

از مردی که بگه آشپزی مهم نیست با هم یه کاریش می کنیم خوشم میاد

بنظرم خیلی روشنفکره، 

 به فکر شکمش نیست،  

زن رو واسه فهم و شعورش می خواد،  

آشپزی رو وظیفه زنش نمیدونه! 

دلم می خواد از مامانم یاد نگیرم ولی بعدا تو خونه شوهرم بلد باشم

یعنی یا از کتاب یا از دوستام...

یه جوری یاد بگیرم که حال مامانم گرفته بشه و فکر نکنه آشپزی شاخ غول شکستنه

کسی راهی بهم پیشنهاد می کنه؟!