هیچ وقت یادم نمیره....

 

هیچ وقت یادم نمی ره وقتی قرار بود خواستگار بیاد بابا می رفت بیرون و یکساعت جلوی در خونه و راه پله رو دستمال می کشید.

هیچ وقت یادم نمی ره مامان واسم کیسه فریزر باد میکرد و من بادکنک بازی می کردم

هیچ وقت یادم نمی ره تو همه ی سن ها فکر می کردم چیزایی که دوستام دارن گرونن و من نمی تونم داشته باشمون! چیزای مسخره ای مثل مداد قرمزی که رنگ میداد. یا پاک کن مدادی...کلا هیچ وقت ازم نمی پرسیدن چی دوست دارم. چیزی دیدم که دلم بخواد؟

هیچ وقت یادم نمی ره به خاطر کلاس زبان چقدر مامان به پروپام پیچید... نمی فهمیدم! تعطیل بودم و مامان از دستم چند بار به حالت مرگ افتاد و یک توسری محکم هم از بابام خوردم

هیچ وقت یادم نمی ره یکشب مامان بابا تو اتاقشون راجع به من حرف می زدن ... راجع به مدرسه غیرانتفاعی بود و تاثیرش رو تربیتم! منم همون شب قسم خوردم هرگز مدرسه غیرد انتفاعی نرم...(که رفتم البته)

هیچ وقت یادم نمی ره زمان دانشجویی بابا کله صبح بیدار میشد و باهام تا میدون می اومد.

هیچ وقت یادم نمی ره روزی که مادرجون و داشتن می آوردن خونه ما مامان قالم گذاشت و رفت خونه مامانی

 

فراگیر

 

دیروز عصر (24 آذر) امتحان فراگیرو دادم. خیلی سخت بود و پیچیده. نسبت به اونهمه خوندن اصلا خوب ندادم.4-5 دور منابع رو دوره کرده بودم اما چه کنم که ظرفیتم همینه!اصلا تو مملکت ما هیچکس دقت نمیکنه ادم چقدر خونده و فهمیده ...سوالا همه زرنگ بازیه...ده تا اسم ادم و کتاب داده بود به جای اینکه راجع به نظراتشون بپرسه. البته به جاش هم کلی مفهومی تر از کتاب داده بود! که درسای تاریخیش اینطوری بود.. کلی ها رو غلط زدم.

در کل حدودا نصف سوالارو درست زدم نصفی رو غلط! باید دید بقیه چطور دادن.تو کلاسی که ما بودیم 16 تا صندلی بود که 4 تا غایب بودن یک نفر کلاس رفته بود . بعضی ها هم خیلی تعطیل بودن یعنی اصلا نمیدونستن منابع چیه! اون دختره که کلاس رفته بود می گفت 80 درصد اونایی که امتحان میدن قبول می شن.راست  و دروغش با خودش...

ولی از طرفی بعضی ها هم میگن قبول شدن خیلی سخت و محاله.5 هفته دیگه نتایجش میاد. اگه قبول شم حتما خانواده رو می برم یه رستوران خوب.

دوستم هم تقریبا مثل من داده. اگه باهم قبول شیم باحال میشه.

چیدمان داوطلبا بر اساس دانشگاشون بود و ما اولین نفرا بودیم.پشت سر هم افتاده بودیم و خلاصه جو خیلی دوستانه و بی استرس بود.

ده رئز قبل کنکور لثه م به وضع فجیعی باد کرد و دهنم دیگه باز نمیشد. الانم یکم باز میشه فقط. درد داشت می کشتم. هیچی هم نمیتونستم بخورم. مسواک هم نمی تونستم بزنم و خلاصه فاجعه.

دو روز قبل کنکورم رفتیم مهمونی خونه دوستم م.ح که شوهرش مسافرت بود. صبحشم رفتم امامزاده و حسابی واسه خودم دعا کردم اما راستش نذر نکردم.

صفای باطن

 

چند روز پیش یه لحظه از ذهنم گذشت که : اووووه چند وقته مامان بابا باهم خوبن و مشکلی ندارن! داشتم فکر میکردم آخرین بار که باهم بحثشون شد کی بود که یادم نیومد . چشمتون زوز بد نبینه...24 ساعت از این افکار باطل من نگذشت که صداشون رفت بالا... الانم یک هفته ای میشه باهم سرد برخورد میکنن. سر پول تو جیبی دادن به داداش کوچیکه به اختلاف خوردن. سر هزار تومن!

و خدا می دونه این دعواها چه تاثیر بدی روی من می ذاره.نه به خاطر اینکه جمع خونواده مون سرد میشه...

به خاطر اینکه نمی فهمم سر اونهمه عشق پاک قبل و بعد ازدواج چی میاد بعد اینهمه مدت که باعث میشه دوتا ادم فرهیخته هرچی از دهنشون درمیاد بهم بگن و خودشونو خالی کنن.یعنی اینا تو ذهنشون از هم اینقدر بدی ثبت کردن؟ بیشتر شبیه یه زندگیه که بوی تنفر زن و شوهر از هم رو با عطر می پوشونیم...

یعنی کلا نمی فهمم که در شرایط عادی که البته بیشترین زمان رو تو زندگیمون داره مثل دوتا نامزدن ولی وقتی دعواشون میشه با حرفایی که بهم میزنن ادم حس میکنه اندازه تک تک ثانیه های زندگیشون فحش تو دلشون جمع شده.

البته یه تجربه ی شخصی من اینه که کلا نباید خودمو درگیر روابط زن و شوهری کنم! چون اونقدر پشت پرده و ابهام داره که هیچ وقت آدم فضولی چون من به نتیجه نمیرسه.

یکی از اقوام ما که یه خانمیه الان در حدود 60 سال وقتی 40-45 ساله بود شوهر دوستش فوت میکنه و اونم بسکه مهربون بوده مرتب با این خانمه رابطه داشته و زنه بهش خیانت میکنه و میشینه زیر پای شوهرش.

خلاصه که دوست این فامیل ما میشه هووش و میاد تو همون ساختمون همسایه ش میشه. خلاصه همش بد و بیراه و وحشی بازی و اعصاب خوردی. بعدم که شوهرش سر یه سری گندکاری های مالی میفته زندان و خلاصه حسابی پدر این فامیل ما تو زندگی درمیاد. حالا 4-5 ساله نمیدونم چی شده که این آقاهه برگشته تو فامیل و با اعتماد بنفس رفت و آمد میکنه و در حالیکه من جغله هم هنوز دلم باهاش صاف نشده این فامیل ما یه "آقامون" میگه 100 تا از دهنش می ریزه...

اون موقع می گفت طلاق نمیگیرم به خاطر بچه هام. اما انگار به خاطر خودش بوده! عین عاشق و معشوق میمونن! از اولشم بهترن!

واسه همینم میگم نمیشه تو زندگی زن و شوهرا دخالت کرد.

دیروز داشتم فکر میکردم " علیرضا قربانی" که تیتراژای سنگین تلویزیون رو می خونه تا حالا نشون ندادن. گفتم برم تو اینترت سرچ کنم ببینمش. اما در عین ناباوری امروز صبح که بیدار شدم تو گفت و گوی تنهایی شبکه 4 داشتن باهاش صحبت می کردن!

خلاصه اینکه فکر کنم این دوره درس خوندن فراگیر باطنم رو شدیدا صیقلی کرده!

محرم

اینان که حرف بیعت با یار میزنند  

 

آخر میان کوچه مرا دار میزنند 

 

 اینجا میا که مردم مهمان نوازشان  

 

طفل تو را به لحظه دیدار میزنند  

 

این کوفه مردمش ز مدینه شقی ترست  

 

یعنی کسی که باشد عزادار میزنند 

 

 دیدم برای آمدنت روی اُشتران 

 

 چندین هزار نیزه فقط بار میزنند 

  

اینجا برای کشتن طفل سه ساله ات  

 

هر لحظه حرف سیلی و مسمار میزنند 

 

 فتوای: خون نسل علی شد حلال را هر شب 

  

به روی مأذنه ها جار میزنند آقا 

 

 نیا که آخرش این شور چشم ها تیری  

 

به صحن چشم علمدار میزنند 

 

 سر بسته گویمت که پریشان زینبم 

 

 حرف از اسیر کوچه و بازار میزنند 

  

 می ترسم از دمی که یتیمان تو حسین  

 

پائین پای نیزه ی تو زار میزنند 

  

این کوفه آخرش به تو نیرنگ میزند 

 

 حتی به رأس اصغر تو سنگ میزنند 

 

 

امشب شب عاشوراست. خونه تنهام و اومدم که چند کلمه ای بنویسم.

نمیدونم امسال محرم به همسایه های ما رسیده یا همیشه بوده ما خبر نمی شدیم!

سرو صداییه که بیا و ببین!

کل این ده روز یک وعده هم غذا درست نکردیم!!

غذا اضافی هم می آوردیم.

منم نسبت به سالهای قبل چند جا بیشتر رفتم.

نمیدونم چرا زیاد گریه م نمیگیره. پامو که میذارم تو مجلس دلشوره میاد سراغم. هنوزم ریشه یابی ش نکردم.

دلم یه عزاداری آروم می خواد که هیج جا پیدا نمیشه.

صدای " حسی... حسی..." ( همون حسین حسین با ریتم دوپیس دوپیس) اعصابمو بهم میریزه.

اما پیشنهاد میکنم کتاب" تشنه لبان" حمید گروگان رو بخونید...آی دلو میسوزونه...

دارم درس می خونم. خدا رو شکر دوبار تا حالا خوندم. دوبار دیگه هم دوره میکنم و توکل به خدا...3 هفته مونده تا آزمون.

خدا کنه از پسش بربیام.

چند روزه فهمیدم عشقم وقتی رفت دینش رو باخت...فکرشم نمیکردم اما منم عاشق همین اخلاقش شدم!!!( بین خودمون باشه)

از اینکه تو هیچ چارچوبی جا نمیشه خوشم میاد راستش...

بعدم میگه! راحت! به همه!