صفای باطن

 

چند روز پیش یه لحظه از ذهنم گذشت که : اووووه چند وقته مامان بابا باهم خوبن و مشکلی ندارن! داشتم فکر میکردم آخرین بار که باهم بحثشون شد کی بود که یادم نیومد . چشمتون زوز بد نبینه...24 ساعت از این افکار باطل من نگذشت که صداشون رفت بالا... الانم یک هفته ای میشه باهم سرد برخورد میکنن. سر پول تو جیبی دادن به داداش کوچیکه به اختلاف خوردن. سر هزار تومن!

و خدا می دونه این دعواها چه تاثیر بدی روی من می ذاره.نه به خاطر اینکه جمع خونواده مون سرد میشه...

به خاطر اینکه نمی فهمم سر اونهمه عشق پاک قبل و بعد ازدواج چی میاد بعد اینهمه مدت که باعث میشه دوتا ادم فرهیخته هرچی از دهنشون درمیاد بهم بگن و خودشونو خالی کنن.یعنی اینا تو ذهنشون از هم اینقدر بدی ثبت کردن؟ بیشتر شبیه یه زندگیه که بوی تنفر زن و شوهر از هم رو با عطر می پوشونیم...

یعنی کلا نمی فهمم که در شرایط عادی که البته بیشترین زمان رو تو زندگیمون داره مثل دوتا نامزدن ولی وقتی دعواشون میشه با حرفایی که بهم میزنن ادم حس میکنه اندازه تک تک ثانیه های زندگیشون فحش تو دلشون جمع شده.

البته یه تجربه ی شخصی من اینه که کلا نباید خودمو درگیر روابط زن و شوهری کنم! چون اونقدر پشت پرده و ابهام داره که هیچ وقت آدم فضولی چون من به نتیجه نمیرسه.

یکی از اقوام ما که یه خانمیه الان در حدود 60 سال وقتی 40-45 ساله بود شوهر دوستش فوت میکنه و اونم بسکه مهربون بوده مرتب با این خانمه رابطه داشته و زنه بهش خیانت میکنه و میشینه زیر پای شوهرش.

خلاصه که دوست این فامیل ما میشه هووش و میاد تو همون ساختمون همسایه ش میشه. خلاصه همش بد و بیراه و وحشی بازی و اعصاب خوردی. بعدم که شوهرش سر یه سری گندکاری های مالی میفته زندان و خلاصه حسابی پدر این فامیل ما تو زندگی درمیاد. حالا 4-5 ساله نمیدونم چی شده که این آقاهه برگشته تو فامیل و با اعتماد بنفس رفت و آمد میکنه و در حالیکه من جغله هم هنوز دلم باهاش صاف نشده این فامیل ما یه "آقامون" میگه 100 تا از دهنش می ریزه...

اون موقع می گفت طلاق نمیگیرم به خاطر بچه هام. اما انگار به خاطر خودش بوده! عین عاشق و معشوق میمونن! از اولشم بهترن!

واسه همینم میگم نمیشه تو زندگی زن و شوهرا دخالت کرد.

دیروز داشتم فکر میکردم " علیرضا قربانی" که تیتراژای سنگین تلویزیون رو می خونه تا حالا نشون ندادن. گفتم برم تو اینترت سرچ کنم ببینمش. اما در عین ناباوری امروز صبح که بیدار شدم تو گفت و گوی تنهایی شبکه 4 داشتن باهاش صحبت می کردن!

خلاصه اینکه فکر کنم این دوره درس خوندن فراگیر باطنم رو شدیدا صیقلی کرده!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد