شعر از ناصر ندیمی


1-


این روزها حس بدی با دوستان دارم

با دوستانم حالتی”دامن کِشان” دارم

 

آنقدر مردادم که حتی در یخِ بهمن

انگار طرح جامع خرماپزان دارم

 

در من کسی افتاده مثل “من نمی فهمم”

یا حرف های مبهمی توی دهان دارم

 

یک جنگ اغلب  نامقدس یا مقدس تر

با دشمنان فرضی  این داستان دارم

 

این داستان چیزی ندارد جز همین شاعر

یک شاعر دلواپس نامهربان دارم

 

یک چند وقتی می شود با فحش می خوابم

حتی مرتب میلِ به زخم زبان دارم

 

تا ظهر می خوابم که شب بیدار بنشینم

چون توی دنیای مجازی میهمان دارم

 

یک مشت آدم که نمی بینم همین خوب است

گاهی خودم مهمانم و یک میزبان دارم


فردای شبهای سگی از روی بیکاری

توی خیابان گوشه ی چشمی به نان دارم

 

گاهی دقیقا گوشه ی چشمم به بعضی هاست

گاهی شدیدا مشکل جا و مکان دارم

 

اصلاً سیاسی نیستم، اهل دموکراسی

نه مشکلی با شرق تا غرب جهان دارم

 

من حزب بادم دست کم حزب سر و سینه

بنده اصولن اشتیاقِ گفتمان دارم

 

با الکل بالای صد در صد نمی مستم

گاهی فقط هنگام خوابیدن تکان دارم

 

این روزها قلباً ارادتمند خیامم

اما به جای کوزه، رسما استکان دارم

 

چیز زیادی در بساطم نیست،غیر از این

باور کنی یا نه؟! فقط یک ذره”جان” دارم




2-


تووی کوچه قرار ممکن نیست،باید از ازدحام برگردم

گاهی از در که می زنم بیرون شاید از پشت بام برگردم

 

دل خودش را به قصد قربت کشت مرد،زن را به قصد نزدیکی

باید از فکر هرزه باشم تا راحت از قتل عام برگردم

 

چند ساعت سه تار در طی روز، چند ساعت به خواب مشغولم

چندساعت به خانه ی بی زن، با کمی اضطراب مشغولم

 

توی ذهنم مدام می چرخم، با تز انقلاب مشغولم

دوست دارم در این میان گاهی،تا بگویی سلام،برگردم

 

اجتماعی که فحش ناموسی ست اجتماعی که تلخی زهر است

سوپرِ کوچک محله ی ما،مرد بدبخت با زنش قهر است

 

گیجِ سگ پرسه در خیابانم،شهرداری مزاحم شهر است

می روم با تمام بدبختیم، بعد یک انهدام برگردم

 

چندتا شعر مبتذل گفتم،روی احساس شاعری ریدم

کفر همسایه را درآوردم،بی پدر فحش داد وخندیدم

 

فکر کردم چقدرکم دارم تخت بودی و بی تو خوابیدم

باید از خود جدا کنم خود را،از من بی مرام برگردم

 

سکس چیزی نبود غیر از درد،روزهای کلافه بودن را

گور بابای هر که می گوید، قصه ی بد قیافه بودن را

 

روی چشمم اسید می پاشم،تا نبینم اضافه بودن را

سینی چای را به من برسان،خواهشایک کلام: "برگردم؟!"

 

در نبود تو منفجر شده ام،مرد باید عذاب هم بکشد

سردی روزهای بی زن را،کاش این خانه دست کم بکشد

 

دوست دارم کنار شومینه،بنشینی و چای دم بِکِشَد

بعد با هم قرار بگذاریم، با تو در شعر هام برگردم

 

دوستم داری و نفهمیدم،دوستت دارم صمیمی را

سگ نبودم که هار می رقصم دوستم داریِ قدیمی را

 

رد آغوش می کشد حتما-شک نکن-ناصر ندیمی را

منتظر می شوم، دهان وا کن رو به من،…


پینوشت:

عذر میخوام واقعا بابت این شعرآ...

نمیدونم چرا ولی پسندیدمشون!

انگار یه موجی راه افتاده شاعرا کلن دارن سکسی و بی تربیت میشن!

تریپ فروغ فرخزاد و...

مهدی موسوی هم تو همین مایه ها شعر میگه ( بعضی هاش واقعا فاجعه است)

اینجا که زیاد بازدیدکننده نداره که عذاب وجدان بگیرم که فساد رو ترویج کردم



خواستگاری در خواستگاری!

 

یه خواستگاری داشتم که خیلی مرا پسندیدن!

وضع مالیشون راضیم میکرد!

اما نپسندیدم و گفتم:نه!

ناراحت شدن!

اصرار کردن!

گفتم: نه!

و تمام!

نا امید شدن!

رفتن یه جا دیگه خواستگاری!

عروس خانوم نپسندید و گفت پول ندارین!

و من رو معرفی کردن به برادر عروس خانوم!

برادر عروس خانوم اومد خواستگاری من! 

من گفتم: پول ندارین!



شاید مسخره باشه اما یه نتیجه ی مهم داره!

نتیجه در مورد خانواده ایه که دختر و پسرشون دم بختن!

دخترشون وضع مالی مردی که من پسندیدم رو بد می دونه!

پسرشون توقعات مالی من رو زیاد می دونه!


یعنی وقتی طرف دختری...

مارک دار و گرون و خارجی میشی...

وقتی طرف پسری...

اول زندگی و سختی و مستاجری و بسوز بساز و 110 تا سکه...



چقدر مزخرفن این خانواده ها...

هیچ فرقی هم نمیکنه اوضاع مالیشون چطور باشه...

پستی و خسیسی مخصوصا اگه از طرف مرد باشه خانمان براندازه


شعر


دوست دارم که در تو شعر شوم،دوست دارم تو دفترم باشی
شهریارم شوی گلت باشم،یا نه اصلا تو اخترم باشی

شهره ی شهرمان شوی در عشق،مطلع نابِ هر غزل باشی
دوستانم اگر چه بسیارند،تو ولی یار و یاورم باشی

دوستم داری و نمی گویی،دوستت دارم و نمی دانی
دوستی نه،زیاد جالب نیست،دوست دارم که همسرم باشی

خستگی را بگیرم از دنیات،دائما فکر شادیت باشم
شانه ات تکیه گاه من باشد،حس ِ گرمای بسترم باشی

شب بیایم پرستشت بکنم،نذر چشمت کنم غزل ها را
عشق اول نبودی اما کاش،عشق موعودِ آخرم باشی

سخت تر می کشم به آغوشت،عطر من میدود به تن پوشت
وقت هایی که گیج ِ تردیدم،دوست دارم تو باورم باشی

زندگی مان شکارِ فرصت هاست،لذت استفاده از لحظه
دوست دارم تو را و می خواهم،مردِ فردای بهترم باشی

مایلی شب که خسته می آیی،همه جا رد بودنم باشد؟
وااای فک(ر) کن چقدر میچسبد،توی دیوانه شوهرم باشی




شعر ازندا تیگریس



************************************************************


 

مواد لازم: کاغذ، قلم، و شاخه نبات
تمام پُست مُدرنانِ محترم صلوات

قلم به کاغذ لغزیده شد، کمی لیقه
مچاله کرد، مرکّب رسیده شد به دوات

نمی توانم وصفت کنم زنی را که-
به جای «شِکّر» می¬ریزد از لبت شکلات!

زنِ گریخته از سوره سوره¬ی انجیل!
زنِ رها شده در آیه آیه¬ی تورات!

زنی که در مانده در برابرت وزنِ
مَفاعلُن فعلاتُن مفاعلن فعلات!

زنی که مضمونِ تازه¬ی غزل¬هایم-
هر آنچه می¬کنم از خنده‌هات استنباط!

«زنِ درست نمی¬دانمت!» نمی¬دانم-
تنت مفرّحِ ذات است یا مُمدّ حیات

تو نیستی که پر از واژه می‌شود تلفن
و واژه واژه مرا حلقه می¬زنند صدات

کنار لمسِ تو من نیستم، نمی¬دانم
که دست¬هات؛ که انگشت¬هات؛ ناخن¬هات...



شعر از صالح دروند

چنان تلخم که گویی تا ابد این غم نمیریزد....


کمبود محبت دارم!

کاش استاد میدانست با تعریف کردن از کارم چگونه امید را مهمان دلم کرد...

کاش میدانست چقدر نیاز به یک تشکر خشک و خالی داشتم...

و چه سنگ تمامی گذاشت برای دلم!!


آهای همکلاسی های محترم!

التماس میکنم این بار هم حق اول بودن را به من بدهید...

سخت بیچاره و محتاجم...

تنها دلخوشی من برنده شدن دوره ی عالی است...



بعد نوشت:


کارم خوب بود!

اما یه همکلاسی خود شیرین بیکار با ترکیب کردن چند تا نرم افزار دهنمو صاف کرد!!!

من هنوز امید دوره ی عالی رو دارم!


مقایسه حرفهای دو خواستگار


م.ج.م: برام سنگین بود چیزی به نام کسی کردن... من همه چیزم مال همسرمه

ح.الف: اگه خانم اینقدر تفکراتش مادیه ارزشش رو پیش من از دست میده

 

م.ج.م: سرمایه خود م.ج.م است. و تقوای دختر شما

ح.الف: سرمایه نجابت پسر منه

 

م.ج.م: ما خوب زندگی میکنیم. اونجا براش خونه مستقل نوساز گرفته بودیم.

ح.الف: ما ساده زیستیم. شما داغون تر از ساده زیست!

 

م.ج.م: باید رو پای خودشون بایستند

ح.الف:ما همه چیزمون مال همه است.

 

 

سر مهریه خودش رو زده به خریت...

چند تا معرف معرفی کردن و فرمودن ما به شما اطمینان کردیم شما هم به ما اطمینان کنید.

دلم داره سیاه میشه... باید بهش اعتماد کنم. باید ریسک کنم...اوضاع از این بدتر میشه؟



خانوم ک.ف


امروز خانوم ب.ن افطاری داشت. خواهرزاده ش ش.ب اس داد حتما بیا! گفتم نه! گفت چرا؟ گفتم امادگیشو ندارم! مامان تنها رفت! همه ریختند سرش که چرا دخترتو نمیاری؟

( روش رو ندارم...بعد 7 سال فقط تونستم یه لیسانس مزخرف بگیرم!)

( حالشم ندارم... هر کدومشون یه مدل خاطره رو زنده میکنن!)

خانوم الف.ک.ف شماره م رو گرفت و 11 شب بهم اس داد:

 

در قید غمم خاطر آزاد کجایی؟

تنگ است دلم قوت فریاد کجایی؟

با آنکه ز ما یاد نکردی

ای انکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟

 

 

دوسش دارم اما آهسته میرم جلو...

اگه عقد کردم یا رفتم دانشگاه یه بار باهاش حرف میزنم...

دوسش دارم اما دلگیرم.... وقتی فهمیدم از ف.الف خواستگاری کرده حس کردم باهامون رابطه میگرفت که بشناسدمون برای پسرش لجم در میاد!

دوسش دارم اما دوست ندارم تو زندگیم فضولی کنه...

تحویلش گرفتم ولی رو ندادم زیاد و نمیدم! سنگینی م رو حفظ میکنم.


فال م.ج.م



   بعد رفتنش با گوشی مامان فال گرفتم...

تعبیر :

خوشحال باش. روزی فرخنده که منتظرش بودی رسیده است و این به خاطر صبر و امیدواری خود توست. دلت آرام می گیرد. ستم هایی که به تو کرده اند فراموش کن که تو به مرادت رسیده ای. این کار قضا و جزئی از سرنوشت تو بود.



رفتن یا نرفتن؟ مساله این است...


به خودم میگم:


دلت رو سیاه نکن.

درسته پررو هست و لیاقتت رو نداره اما از همه بهتره

دفتر خواستگار ها رو ورق بزن... به کدومشون دوست داشتی جواب مثبت بدی؟

 

به ص.ف؟

-          که پول نداشت و بد دل بود و حالت از مادرش بهم می خورد؟

به م.الف؟

          که پول نداشت و رفت

ح.ر؟

          که پول نداشت و سطح فرهنگیشون زیر خط فقر بود؟

ع.م؟

که خفن مذهبی بود و  پول نداشت و رفت

ح.الف؟

          که پول نداشت و میخواست زوری ببردت خارج و رفت؟

م.ص؟

          که قد کوتاه بود؟

ح.الف؟

          که پول نداشت و هرچی از دهنش در اومد بارت کرد؟

ع.ر؟

          که پول نداشت و میخواستند برات تو تالار ضایع عروسی بگیرن؟

ی.ت؟

          که پول داشت اما مریض بود؟

یا م.م.ن؟

          که پول و تیپ و زبون یه متری داشت ولی طلاق گرفته بود؟

 

مرد و مردونه...

از همه بهتر نیست؟

از همه قد بلند تر نیست؟

از همه درس خونده تر نیست؟

خانواده ش از همه بهتر نیست؟

 

چی می خوای از خدا؟

کدومشون همه چی تموم بودن؟

کدومشون اینقدر راحت گذشت؟

کدومشون اینقدر متعادل و منعطف بود؟

کدومشون از دید بقیه به این برازندگی بود؟

 

تا کی میخوای صبر کنی؟

بهترین وقت برای ازدواج نیست؟

سن و سالت کمه یا زیاد؟

با آبروداری و خونه  ی خوب عروس میشی...

فوق لیسانس مهمان میشی تهران...

هشت ماه دیگه عروسی می کنی. و یک سال بعدش میری به سرزمینی که قرراه توش رشد کنی...

فارغ از همه ی چیزهایی که اینجا جلوی پات مانع ایجاد میکرد...

میری جایی که کلی آدما آرزوشو دارن...

مگه آرزو نداشتی دور شی...؟

عزیز بشی؟

بزرگ بشی؟

یه قدم برداری که آینده ی بچه هات تامین بشه؟

مگه آرزو نداشتی از بغل فامیل شوهرت فرار کنی؟

دست اون خاله های داغونش نرسه بهت؟!

همین مادر پدر خودت... ( روراست) چقدر تحملشون سخته برات

میری واسه خودت زندگی میسازی...

کسی میشی که دهنشون باز بمونه...

دست داداشی ها رو میگیری و بلندشون میکنی...

جای اینکه(مامان گفت:) چند سال دیگه آویزوونشون بشی...

می ری و میشه پناه یه خانواده...

عزیز خانواده

بهت افتخار میکنن...

 

چند چندی با خودت دختر؟

رها میشی...

با زبون دراز رها میشی...

یادت آرزوت بود بری شهرستان؟

یادته چقدر استقلال رو دوست داشتی؟

احساس ضعف نکن!

برو دنبالش!

بدون که به نفعته...

هرجا هم سختی کشیدی زبونت درازه...

حرف داری واسه گفتن...

واسه نداریش...واسه کم محلی ش... واسه محبتی که نکرده...

 

گیر پول اونی؟

خودت چی هستی مگه؟

یه نگاه به اتاق خالی که توش نشستی بکن...

به لباس تنت...

باورت شه که اونا هرکاری برات بکنن از وضع الانت بهتره...

لااقل دستت تو جیب شوهرته نه اینکه واسه 200هزار تومن اویزوون بابات شی...

آینده داره

یه مهریه ی بالا بگیر و خلاص...

برو تو اغوش زندگی پر از هیجان

پر از عشق و امید...

پر از تلاش و رشد...

وقت زیادی نداری!

بجنب!

باید درس بخونی زبان بخونی بری خارج زندگی کردن رو یاد بگیری بزرگ شی و مادر شی...

فقط پنج سال دیگه

بیا همین جا و با یه ادبیات دیگه بنویس

 

 

به خدا توکل می کنم.

حسبنا الله و نعم الوکیل...

خدایا!

کاری کن که اگه قسمتم هست آروم و راحت بگذره...

بشم پشت و پناهش...

نه عذاب روحش...



- حرف مامان و بابا و داداشی رو شنیدم. بدشون نمیاد یه جورایی نه بگیم که اونا آدم شن.

کسی از من نظر نخواسته ولی من میگم صبر کنیم ببینیم مهریه چقدر میگن بعد چند تا شرط می ذاریم تنگش دیگه!



بعد:


بابا ازش خوشش نیومده انگار!

امروز گفت تو دانشگاه یه استادی داشته که پدر علم .....بوده. اون اعتقاد راسخ داشته که همه قدبلندها اسکیزوفرنی دارن...

داغوووونم!

( مامی یه بار گفت عمه م ناخواسته از عروس زشت خوشش اومده چون نمی خواسته به خودش سر باشه... ممکنه بابا هم همین طور باشه...پسره خیلی به بابا سره!)



بعد:


مادرش زنگ زد و معرف معرفی کرد.

خودشم به بابا زنگ زد و مهریه تعیین کرد... فکر می کنید چقدر؟

110 سکه!

جلوی گدا بندازی پرت میکنه تو صورتت!

میشه 100 ملیون!قد اون خونه ای که وقتی دوم راهنمایی بودم بابا به نامم خرید!

اصلا قد همین اتاق 12 متری خودم تو خونه خودمون!


چقدر پستن این آدما...

اینهمه انعطاف به خرج دادیم هوا برشون داشته!

پسره که فکر میکنه میتونه مفتی زن بگیره!

به بابا گفته دختر شما گفته براش کیفیت مهم تر از کمیته!

من که یادم نمیاد ولی فرضم که گفته باشم...تو باید کمیت رو بیاری پایین مرد حسابی؟

اینجوری به آینده ت امیدواری؟

اینطوری به من ثابت میکنی هرچی داری مال کسیه که دوسش داری؟!

با 110 تا سکه؟!

مادرش گفته همونطور که زن ریسک میکنه و اعتماد میکنه به همسرش. مرد هم ریسک میکنه! شاید زن اهل زندگی نباشه!

یکی از آشناهامون می رفت سر کار می اومد زنش هنوز استکانهای صبح رو نشسته بود!!!

فکر کن!

سرشون رو میکنن زیر برف!

تو قانون و عرف و شرع ما یه مرد هر وقت زنش رو نخواد میتونه هزار کار بکنه...

اما یه دختر باید از قبل ازدواج نگران همه ی اتفاقات آینده باشه....

چی بشه یه دختر به ازدواج دوم برسه. اصلا تا برسه به ازدواج دوم دستش رو پیش کی دراز کنه؟


کور که نیستم...دارم میبینم مردها برای اینکه به دختری که شرایطش ایده آله چقدر تلاش میکنن...همین خواستگارای خودم...چقدر التماس میکنن...چقدر میگن دختر با شرایط خوب پیدا نمی کنیم.

شهناز( دوست دوره لیسانس مامان) گفته اگه ابریشم خام گیرشون بیاد دختر شما هم گیرشون میاد!

خانم همسایه هم که دو تا پسر زن داده میگه شما فوق العاده اکازیون هستید...


گفتم بابا بهش بگه شرایطمون خیلی با هم فاصله داره.

اگه خواست مذاکره کنه...اگه واسم مایه گذاشت...اگه ثابت کرد براش علی السویه نیستم...اون وقت با چند تا شرط قبول میکنم.

حتی مثل ح.ر نمیگه دختر شما لیاقتش خیلی بالاس ولی من ندارم!!!

میگه همینه که هست!

هوا برشون داشته که خیلی خوبن...

با یه جواب منفی حساب کار دستشون میاد...

باید برن و بگردن و دو سال بعد با گردن شکسته برگردن!

باید برن و ببینن هیچکس دخترش رو مفت بهشون نمیده( و اگه کسی داد، مبارکشون باشه)

من نمی تونم زن مردی بشم که پام واینمیسته.

اگه الان به تصمیمش مطمین نباشه تا آخر عمر وبالشم!


ختم کلام: من ناز می کنم و منتظر میزان نیازش می نشینم.

اگر رفت و نیومد...بهتر! چون نمی تونم با مردی زندگی کنم که براش بی ارزشم!

همین!