کار و بیکاری...


امروز فکر کردم هرطوری که هست باید برم دنبال یه کاری

این کار می تونه یه شغل موقت بدون درآمد یا ترجیحا بادرآمد کم دانشجویی باشه

می تونه کلاس راجع به رشته م باشه که در آینده کمکم کنه

می تونه کلاسآیی باشه که استادمون گفت می ذاره و من بینهایت مشتاقم تو کلاساش شرکت کنم.خداکنه بشه...نه فقط به خاطر ربطش به رشته م ...به خاطر عشقی که به این چیزا دارم.

می تونه کلاس بی ربطی باشه.هنری...ورزشی و...

می تونه کلاسای کارشناسی ارشد باشه که کم کم شروع کنم به تلاش واسه دو-سه سال آینده!

میخوام سرم گرم باشه و حالا که دارم لیسانسم رو می گیرم خونه نشین و بیکار نشم که مثل دیشب مامانم دم بگیره که بیکاری و هیچ کمکی به من نمی کنی و باید پابه پای من کار کنی و می خوری و می خوابی و....

آخه من نمی دونم چیکار می کنه که اینقدر بهش فشار می آد؟

تو ماه رمضون که فقط یه وعده پلو درست میکنه!اونم یک شب درمیون! سحری که یا کباب می خوریم یا جوجه کباب یا فوق فوقش یه مرغی گوشت پخته ای چیزی...

چای دم کردن و سفره افطار و سحرو پهن کردن که کار ماست! یه ظرف شستنه که اونم هر روز می ندازه گردن یکیمون.

همه پدر- مادرا این جورین؟

خوب وقتی می خواست حامله شه فکر اینجاشو می کرد دیگه!!!

من اگه جاش بودم الان تو این شرایط جامعه فقط خدارو شکر می کردم که همچین بچه هایی دارم !!!

که نه خرده شیشه دارن! نه خواسته ی نابجا نه هیچ چیز دیگه!

سالهاست تو یه فسقل خونه قدیمی زندگی می کنیم با یه پول تو جیبی اندک و هیچ توقعی...

خود بدبختمو بگو....

همین الان تو سن 22 سالگی هیچ چی ندارم! همین اتاقم...

هیچ چیش سلیقه ی خودم نیست! نه میزم نه تختم نه میز کامپیوتر نه فرش نه پرده! هیچی!

حتی واسه تلویزیون ؛ یخچال؛ گاز؛ مبل... یک کدومشونم نظر منو نخواستن!

حتی سرویس طلایی که  14-15 سالگی برام خریدن هم منو نبردن!

اونوقت الان که میگم به جای سکه کامل واسه عروسمون گردنبند بخرین مامانم انگار که کفر شنیده می گه : " هرگز! طلای زینتی سلیقه ایه! "

می بینید؟

4 ساله قراره برامون دوربین بخرن! انگار نه انگار!

اون وقت همشم ازمون توقع کار دارن!

نمی دونم چقدر از سریالهای ماه رمضون امسال خوشتون اومده .من سقوط یک فرشته رو ترجیح می دم! خیلی از سارا خوشم می آد. یه جورایی روحیه ش رو ستایش می کنم خیلی با جرات و بی پرواست. از بچگی خیلی از این شخصیت خوشم می اومده( مثل دختر صاحب خونه ی خونه قبلیمون) اما ودم هیچ وقت نتونستم این شخصیتو تمرین کنم. هیچ وقتم نتونستم ادمایی مثل فاطمه رو تحمل کنم( البته خیلی دوست دارم شوهرم مثل فاطمه باشه، منطقی و درستکار و صادق! ان شاالله!!!)

راجع به کارم بگم خیلی مصرم.می خوام برم دنبالش. مثلا اگه چند سال دیگه برادرم که باید شاغل شه دنبال کار بگرده چی کار می کنه؟ منم الان همون کارو می کنم! هنوز نمی دونم از کجا باید شروع کنم.خیلی خوبه اگه شاغل شم. روحیه م عوض می شه و یه جورایی خودمو به دوستام و خونوادم ثابت می کنم.

در ضمن خیلی دوست دارم تو خانواده همسرم یا خودش و دوستاش یکی هم رشته ی من باشه و بعد ازدواج بتونم با اونا کار کنم. هم محیطش خوبه هم همه چیش دست خودمه.

امشب شب قدر قرآن سرگرفتم و از خدا یه عالمه چیز خواستم! خودم خجالت کشیدم!مگه چی کار می کنم که اینهمه حاجت واسش ردیف کردم؟!!؟!


راستی ما نفری 20 تومن ریختیم به حساب هلال احمر واسه مردم سومالی. شمام اگه توانایی ش رو دارین یکم کمکشون کنید. بیچاره ها خیلی وضع اسفناکی دارن!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
شیرین شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:02 ب.ظ http://shirin1389.persianblog.ir

سفارش دیگه باشه؟
ویژگی های همسر مورد علاقه
شغل مورد علاقه
زندگی مورد علاقه
چه خبره؟
بی خیال بابا
اونی که باید بشنوه خودش بی نیازه و ..
بقیه هم که خیلی زرنگ باشن برای خودشون کاری کنن..
دیگه حال دعا مردن هم نداریم چه برسه ارائه سفارشات و علاقمندی ها..
والا!
بی راهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست میرود..

http://maktabeshia.mihanblog.com پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ق.ظ http://maktabeshia.mihanblog.com

سلام
به وبلاگ ما هم سربزنید.
خوشحال میشویم اگر نظر بدهید.
http://maktabeshia.mihanblog.com
maktabeshia@gmail.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد