ح-الف(۱)

 

یک هفته ای میشه دارم شدیدا و با علاقه و رضایت خیلی زیاد درس می خونم. الانم که اینجام همه ی مباحث امتحان این هفته رو خوندم یک دور.از فردا مرور می کنم و زبان می خونم تا تو این امتحان موفق تر عمل کنم.

چند روزه که همین انگیزه و شاید روحیه خوب ناشی از درس خوندن مفید باعث شده در مورد ازدواجم یه حس خوب داشته باشم. حس می کنم یه ازدواج خوب و عالی انتظارمو می کشه . حس می کردم یه روزی بالاخره منم پیدا میکنم کسی رو که در کنارش آرامش داشته باشم. دیشب که شهید بابایی و خانوم ملیحه حکمت ازدواج کردن حس خوبی داشتم! خودمو گذاشته بودم جای ملیحه و حس قشنگش رو تجربه می کردم.

امروز می خواستم برم کتابخونه که صبح برق رفت و نشد برم حموم و هوا بارونی بود ترسیدم ماشین رو راه بندازم و خونه موندم. تلویزیونم همش راجع به ازدواج  یا حرف میزد یا آهنگ پخش میکرد. منم حسابی حس خوبی داشتم که تلفن زنگ زد....

چند روز پیش یه سر زدم به وبلاگ ح-الف ! خیلی وقت بود نرفته بودم سراغش. چندتا پست جدید گذاشته بود و نفهمیدم ازدواج کرده یا نه! عکسشم دیگه نبود! بدم نمی اومد مامانش یه بار دیگه زنگ بزنه... اون موقع ها که دیگه خبری ازشون  نشد یکم بهم برخورده بد. از طرفی مطمین بودم مامانش منو خیلی پسندیده.

خلاصه که امروز مادر ح-الف زنگ زد! ! مامان نبود و با خودم صحبت کرد.

منم زیاد گرم نگرفتم و فقط شرط ادب رو رعایت کردم .

جالبه! خانمه به من گفت مامانم زیاد به دلش نبوده و مامانم میگه خانومه رو فقط آزاد گذاشته واسه نه گفتن! که یه وقت من رو دلش نمونم! آخه خیلی زن حساسیه. الانم فکر کنم حدود 4-5 ساله داره دنبال زن می گرده واسه پسر گلش!

از لحاظ تحصیلات خونوادگی خوبن!جزو بهترین خواستگارام بودن.

خودش ولی لیسانسه. البته تو کارش موفقه ولی من زیاد جوی که توش بوده رو دوست ندارم. هم خودش هم پدرش!

یه جورایی زیادی چهارچوب داره و بچه مثبته.برخلاف مادر و خواهرش! که من زیاد اینجوری دوست ندارم!نمیدونم....شایدم این مرد قابل اعتمادتر از بقیه باشه!

خیلی خوشگله و قدشم بهم می خوره. البته اونا هم دنبال دختر قدبلند و خوش برخورد و شیطون و خوش گلن! قیافه ش از نظر همه خوبه ولی من مرد چشم ابرو مشکی بیشتر دوست دارم! این زیادی بور و چشم سبزه! البته فکر کنم کف همه ببره اگر کنار هم ببیننمون حسابی چشم می خوریم.

در ضمن یادم نیست راجع به کار و تحصیل باهاش صحبت کردم یا نه. الان ولی این موضوع برام خیلی مهمه!

و مساله خونه....که مساله ی اصلی بود...نمیدونم می تونم برم تو خونه اجاره ای یا نه....فکر اسباب کشی و خونه به دوشی روانی م می کنه...(خدا کنه تو این یکی دوسال براش خریده باشن-البته مطمینم ازین عرضه ها ندارن)

و تالار و عروسی و امکانات ادارات دولتی که من متنفرم ازشون!

روی هم رفته از نظر خانواده و  ظاهر مورد ایده عالیه ولی...خلقیات و تحصیلات و وضعیت اقتصادی ... خیلی خیلی معمولیه رو به پایینه!

باید ببینم شرایطشون عوض شده یا نه...

چی کار کنم؟ بگم دوباره بیان؟ نکنه عاشقش شم و کار از کار بگذره وسط پایان نامه و درس خوندن واسه ارشد خودمو از زندگی بندازم...( آخه سابقش رو در مورد این آدم یکم دارم- البته چیز مهمی نیست و میشه نادیدش گرفت)

خدایا! کمکم کن....راه درست کدومه؟ 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد