ع.م-1

رک بگم : نمی خواستم دیگه بیام اینجا!

اول که اومدم تو بلاگ اسکای واسه این اومدم که آدرس وبلاگ بلاگفامو همه داشتن و نمی تونستم حرفای دلمو توش بنویسم.

می خواستم بیشتر راجع به ازدواج و جلسات خواستگاریم بنویسم. تا هم بقیه بخونن و عبرت بشه براشون هم خودم به یه جمع بندی برسم. بعدم که کم کم  خواستگارام ته کشیدن و افتادم رو دور درس خوندن واسه ارشد که دیدین ... تیرم خورد به سنگ

واسه تکمیل ظرفیت آزاد اقدام کردم که هیچ امیدی بهش ندارم... بگذریم! وقتی دیدم ارشد قبول نشدم دیگه نمی خواستم بیام اینجا که بوی کنکور و امید و این چیزا میده. شمارش معکوس تحویل پایان نامه م هم هست که شب و روز گرفتارم کرده.

اما... یه خواستگاری دارم که جالبه تقریبا...گفتم بیام راجع بهش بنویسم شاید از این حال و هوا دربیایم!

اولین نقطه ی تفاهممون پشت کنکوری بودنمونه! اونم قبول نشده و داره واسه امسال میخونه.(کلاس ثبت نام کرده)

دومین نقطه تفاهممون دانشگاهیه که توش درس خوندیم! جزء دانشگاههای درجه دو و سه کشوره!

سومین نقطه ی تفاهم بیکاری مفرطمونه و سماق مکیدن و این حرفا!

چهارمین نقطه تفاهممون قد دراز جفتمونه که در نوع خودش بی نظیره!

پنجمین تفاهم پرحرفی هردومونه که انگار مسابقه گذاشتیم واسه اینکه بپریم تو حرف هم و نذاریم طرف حرفشو بزنه

تفاوتهامون:

نظم اون و شلختگی من...

قیافه ی زشت اون و زیبایی دلبرانه ی من

ادب شدید اون و بی شخصیتی من

روشنفکری من و دگم بودن اون

کله ی پر باد اون و جا افتادگی من

جزیی بینی من و کلی بینی اون

دو جلسه حرف زدیم البته طولانی...( مادرش بدبخت شد.) بقیه ی خصوصیاتش:

بسیار پرحوصله ست

شاد و شنگول و شوخ طبعه

منطقی و خودمونیه

آدم باهاش خیلی راحته

مادرش زن خوبیه و البته خواهرش هم

لیسانس و کارت پایان خدمت داره

یه جورایی به دلم افتاده با همین ازدواج می کنم.اما می ترسم گول بخورم  و نتونه اون زندگی که برای من پر از آرامشه رو برام مهیا کنه.

شرایط و قیافش اصلا راضی کننده نیست.منظورم از دید بقیه ست. خودمو جای هرکی می ذارم مطمینم انتخاب منو نمی پسنده.

چی کار کنم؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد