منتظرم

چند روز پیش عشقم بهم گفت که باباش حالش خوب نیست و بیمارستان بستریه. تقریبا پارسال همین موقع ها( 22 بهمن) که ما رفتیم مشهد حالش بد شده بود. اون موقع التماس دعا داشت و بعدم معلوم شد سرطان معده است. این دفعه وقتی بهم گفت راستش ترسیدم بمیره! یواشکی زنگ زدم بهش و زیاد برام توضیح نداد. منم ترسیدم و یه نقشه چیدم! رفتم پیش مامی و گفتم این شماره ی کیه؟ گفت فلانی... اس ام اس رو نشونش دادم. فقط زده بود:"  پدرم تو آی سی یو... دعا کنید ". مامان فوری گفت:" آخی..." و براش اس ام اس زد. 3تا! عصری هم بهش زنگ زد. اصلا هم نپرسید چرا به تو گفته و به من نگفته و تو این مدت باهم ارتباط داشتید یا نه! فکر کردم چه خوب که مامانم اصلا مغرور نیست. با دوستاش، همکاراش،فامیلاش، بچه هاش. اصلا کلاس نمی ذاره. مثلاً حاضره ده بار زنگ بزنه و احوالپرسی کنه حتی اگه اونها یک بار هم این کارو نکنن.

 

دیروز پسرعمو زنگ زد. از ایران. با مامانش اومدن. پشت بندشم عمه بزرگه زنگ زد که فردا ناهار دعوتید خونه ما. مامان روزه بود و خواب. گفتم خبر میدم. گفت نه دیگه بیاین. چون می دونستم پارسال که زن عمو اومده بود با مامان سرد برخورد کرده بود گفتم نه خبر میدم. خلاصه به مامان که گفتم جوش آورد و گفت باید ازم معذرت خواهی کنه و مهمونی نرفتیم. گفتم اینو بریم بعد دایی اینا رو دعوت می کنیم. گفت: من چیزی واسه از دست دادن ندارم.

منم بدم نمی آد نریم ولی فکر می کنم شاید وقتی ازدواج کردم نیاز داشته باشم فامیل داشته باشم! اون وقت نمی تونم جوری که می خوام ازشون انتظار داشته باشم. البته اونا هم هنوز نیومدن خونه ی ما. الان 9 ماهه اومدیم این خونه.

خلاصه اینم از غرور نداشته ی مامان جون!

 

داداشی و بابا رفتند یه جا روضه. میزبان از دوستای بابا بود. بین اونهمه بازیگر و مجری و کارگردان، داداش ما ذوق مرگ اومده می گه:" شهاب مرادی رو دیدم. منو شناخت! "هر چی گفتم "برادر من! این آقا با همه جوونا مهربون برخورد می کنه. چطوری تو رو یادشه؟!"  زیر بار نرفت که نرفت! راستش بدم نمیاد واسه مشاوره ی ازدواج برم پیشش!

 

یه شب تا صبح من و داداشی با بابایی صحبت کردیم. گفت داره واسه جهاز من پول جور می کنه... گفت تو این مدت پول پس انداز کرده و من نگران بی وسیلگی مون نباشم. حالا این هفته هم میریم نمایشگاه لوستر شاید یه چیزی خریدیم.

 

 

همچنان درس نمی خونم و امیدوارم به فراگیر...

خدایا! امید منو نا امید نکن... اگه قبول نشم خیلی برام گرون تموم می شه...

اینترنت یه هفته است خیلی بامبول درآورده. نمی تونم برم تو یاهو.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد