مادر شوهر و ...


 ده روزی میشه که نوزاد جاری دوستم م.ح.ع به دنیا اومده. دختره و حسابی تپل مپل. روز مهمونی که خونه م بود مادر شوهرشون یه سکه ی ربع بهار می ده به عروسش و یه نیم به نی نی...

به نظر من آدم باید خیلی کم شعور باشه که این طوری رفتار کنه. یعنی رسما به عروس خانوم اعلام میکنه که بچه واسه ما از مامانش مهم تره! اصلاً فرض که مهمتر هست، اتفاقا باید تظاهر کنن که عروس رو بیشتر دوست دارن. آخر سر هم که همه سکه ها مال مامان بچه س. فقط معنای قشنگ هدیه دادن و هزینه سکه رو از ارزش انداختن. البته من قبول دارم که تو هر فرهنگی یه جوره و ممکنه خود عروس خانوم هم اون قدر تو اون فرهنگ حل شده باشه که ناراحت نشه، یا این قدر حساس نباشه اما هر رسم و رسومی که خوب نیست...

 

دلم می خواد یه نه ی علامت تعجب دار به یه نفر بگم دلم خنک شه!



قصه ی نه ی علامت تعجب دار:

دوستم م.ح.ع یه دوست پسری داشت که دو سه سالی طول کشید. دوستی شون مثل بقیه ی دوستی ها زیاد ناسالم نبود. و البته کمی مشکوک هم بود. بیشتر تلفنی حرف می زدن و اونم حتما باید دوست من زنگ میزد! هر دو سه ماه یکبار هم همو می دیدن. یه روز ج بعد کلی اس ام اس بازی به م می گه:

ba man ezdevaj mikoni?

م هم نمیدونم هول میشه و بدون مقدمه ج می ده:

na!

و بعدم پشیمونی که دیگه سودی نداشت!

دیگه هم از پسره خبری نشد!

 

 

 

یه پروژه ی ویراستاری ترجمه ترکی ( یه داستان کودکه) بهم پیشنهاد شده که ویراستاری نیست! باید دوباره نوشته شه کلاً! گرفتم بخونمش ببینم از پسش بر میام یا نه...




بعد نوشت:


کار رو مامی از چنگم درآورد. منم چیزی نگفتم! بس که مظلومم! ترسیدم نتونم خوب انجام بدم و دوباره کاری بشه.



15 اسفند رفتم فردوسی و یک سکه یک گرمی خریدم. امیدوارم ضرر نکنم.





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد