نفهمیدم چی شد!!!

 

بعد از کنکور سراسری استراحت کردم ( یعنی بیشتر رفتم دنبال خونه دیدن و اینا...) و تصمیم گرفتم واسه آزاد بتروکونم و حتما ازاد قبول شم. البته چون دوستممون ( ب.الف) سال پیش بدون خوندن رفته بود سر جلسه و کنکور داده بود و مجاز شده بود ( خیلی هم آدم تعطیلیه...فقط زبانش خیلی خوبه) یه کورسوی امیدی وجود داشت و داره البته.

تا اینکه اس ام اس مدرسه اومد... فکر کردم به حرفهای دختر عمه ی مامانم که میگفت عمرا کار سالم پیدا کنی و دوستام که رفته بودن دنبال کار و دست خالی مونده بودن و احساس پوچی ای که بدجوری بهم دست داده بود تصمیم گرفتم به عنوان آخرین راه امتحانش کنم.فرم پر کردم و منتظر خبر دوره اموزشی موندم.

عید اسباب کشی کردیم و اوضاع کم کم رو به راه شد. منم با کلی استرس و بالا پایین کردن با استاد دوستم تماس گرفتم که می خوام واسه آزاد کلاس بیام.اونم گفت بیا!(قبل عید هم وقت نداشتم هم پول!) بعد عید هم با پس اندازم(که مامان نفهمید پول سکه ش رو ندادم...!و دنبالشو نگرفت این پول برام مونده بود.) رفتم سرکلاس. که 5 جلسه ش گذشته بود و 10 جلسه ش مونده بود. بنابراین جای 350 تومن با 250 تومن سر و ته قضیه هم اومد.

دو سه جلسه از کلاس ازاد گذشت که جلسه اول دوره اموزشی شروع شد! رفتم دیدم بعله...

 اول:کلی از کلاسا روی 5شنبه و شنبه ی کلاس ازاد افتاده و هرچی بالا پایین کردم دیدم می تونم هفته ای یک جلسه کلاس ازادو نرم( کلاسی که با چنگ و دندون توش شرکت کرده بودم)

 دوم: 250 تومن هزینه ی دوره اول کلاس اموزشی بود!!! کلی بدبختی کشیدم و با 50 تومنی که از داداشی گرفتم و خالی کردم همه حسابهام پولش جور شد! یک نفرم نگفت تو دو تا کلاس می ری پول لازم نداری؟!! حالا من مهجوب بودم هیچی نمی گفتم!

سوم: یکی از روزهای دوره با کنکور ازاد یکی می شد و عروسی دوستم (زت) هم همون روز بود!!!تازه به دوستم (م) هم قول داده بودم صبح بیاد خونه ما باهم اماده شیم !!! شبم عروس کشون کنیم و بعدم ببرمش پیش همسرش.(این همسر غیرتیش حالمو بهم زد! حاضره واسه اینکه خیابون به این صافی و سر راستی رو نیاد بالا به بهانه اینکه بلد نیست یه دختر جوون رو نصفه شب بکشه تا پایین خیابون و دوباره هم بیاد بالا!)

رفتم ثبت نام دوره...  کلی چونه زدم که اگه نتونم چند جلسه بیام گواهینامه پایان دوره ام رو بهم بدن.

 کلاس آزاد 5 شنبه ها افتاد سه شنبه و حسابی خیالم راحت شد

می موند عروسی دوستم و کنکور ازاد که رو هم بود. تازه پولم کم اورده بودیم و ممکن بود ماشینو بفروشیم...اون وقت عروسی دوستم که خیلی دوست داشتم توش باشیم کلا کنسل میشد. امیدوار بودم کنکور ازاد یک روز قبل عروسی بیفته ولی....عروسی دوستم بهم خورد! یکی از اقوام فوت کرد و تا چهلم برنامه عقب افتاد.

کم کم  قضیه ماشین رو به دوستم (م) گفتم اونم خوب برخورد کرد و گفت فوقش میره خونه ( الف.م) و منم می تونم برم اونجا!

یک روزم رفتم پیش استاد پایان نامه و کارم یه خورده جلو رفت.

تقریبا همه چی آروم بود تا اینکه چهار شنبه دوستم (م) زنگ زد و با استرس خبر کارو بهم داد! مونده بودم چیکار کنم!!! به صاحب کار زنگ زدم و یکم حرف زدیم.اونقدر کار تمام وقت بود که حتی نگران پایان نامه هامون بود که ناتمام میمونه! گفتم دو سه روز دیگه میام دیدنتون. به مامان گفتم و بوی بامبول شنیدم! فرداشم رفتم دوره اموزشی پولمو پس گرفتم. کلاس ازادم گفتم یه روزش رو میرم.

پیش صاحب کارم رفتم کار خیلی سخت و وقت گیری بود.اما سابقه خوبی بود و جای پیشرفت داشت.

یکی دو روز بامبول شدید اتفاق افتاد یکشنبه زنگ زدم و گفتم می تونم بیام! گفت تماس میگیرم. کلی خیال پردازی کردم اینکه با دوستامم. اینکه پولدار میشم... اینکه واسه خودم ادمی میشم و ...

اما خبری از طرف نشد. من با اینکه دل تو دلم نبود حسابی خودمو سپردم به خدا که هرچی باید بشه میشه... بنابراین فرصتو از دست ندادم و یکم رو ازاد کار کردم

تا 5 شنبه که دوستم ( الف.م ) گفت صاحب کار بهش زنگ زده و گفته مشکلاتی وجود داره و کار احتمال زیاد از هفته بعد شروع میشه. و این یعنی کسی قرار نیست جای ما رو بگیره و ما هم وقت داریم به کارامون برسیم.

 

 

ادامه:  

کنکور ازاد افتاد دقیق روز عروسی ز-ت و من خوشحال بودم که عروسی بهم خورده تا روز کنکور که رفتیم و دیدیم دومرحله رو یکی کردن و می شد عروسی رو بریم!!! 

 

آزادو بد ندادم اما دور و بری هام عملی رو خیلی خوب دادن! خدا کنه قبول شم اصلا دلم نمیخواد این مراحل دوباره تکرار بشه! نمی خوام همون طور که استاد پایان نامه گفت جوونی و می تونی ده بار کنکور بدی این اتفاق برام بیفته! اگه قبول شم...حتی تو تکمیل ظرفیت حتی خارج از شهر میرم!!!با سر میرم!!!حتی شده برم گدایی میرم دانشگاه...مامان اینا هم که منو نفرستادن مدرسه غیر انتفاعی...؟!! به قول عمه خانوم اعتبار دارم پیششون...! اگه اندازه همون پولی که دادن واسه کنکور داداشی بدن من کل ارشدمو رفتم! 

  

راستی...اگه قبول نشم میمیرم اغصه!!! اگه قبول شم حتما به استاد زنگ میزنم یا ایمیل میدم یا میرم دیدنش!  

هرچی بود هرچند من زیاد تلاش نکردم هرچند من همه کلاسارو نرفتم و نشد اونطور که باید ازش استفاده کنم اما نوع برخوردش با کنکور و مسایل برام خیلی جالب و البته مهم بود! 

اینقدر خوب و واقعی امید می داد بهم که بدون هیچ استرسی ۶ ساعت کنکور رو گذروندم...! 

خدا عمرش بده ...اگه قبول شم بهش میگم که کلا مدیونشم! میگم که خیلی بچه م که فکر میکنم ارشد همه چیزه اما ازش ممنونم که منو به همه چیزم رسوند! 

 

 عروسی و پاتختی خواهر دوستم م.س هم رفتم! یک هفته قبل کنکور!!! دوست داشتم برم دیگه!!!ایشالا خوشبخت شن! 

کارم ازش خبری نیست...من که کلا سپردمش به خدا...اگه جور شه با نهایت انگیزه میرم سراغش  اگرم نشد حتما خدا واسم یه کار بهتر جور میکنه.  ما تونستم دوره اموزشی رم برم... یعنی کار که شروع نشد اما ناراحت نیستم چون  

۱- از موضوع و جو خوشم نیومد! 

۲- ثابت کردم به خانواده که کار تو رشته خودم برام مهمتره  

۳- وقت نمیکردم واسه کنکور تست بزنم 

۴- آدم واسه رسیدن به یه کار بزرگ تر باید یه چیزایی رو فدا کنه دیگه! 

 

حالا هیچ مشغولیتی ندارم جز پایان نامه که سایه ش بدجوری رو سرم سنگینی میکنه! 

و البته انتظار واسه نتیجه سراسری که حدود ۱۰ روز دیگه میاد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد