من نیستم

 

 

صبح روزی پشت در می آید و من نیستم

 

 قصــــــه دنیا به سر می آید و من نیستم

 

 یک نفر دلواپســــم این پا و آن پا می کند

 

 کاری از من بلکه بر می آید و من نیستم

 

 بعد ها اطراف جای شب نشینی هایمان

 

 بــوی یک سیگار زرمی آید و من نیستـــم

 

 خواب و بیداری، خدایا بازهم در می زنند

 

 نامه هایم از سفر می آید و من نیستــم

 

 در خیابان، در اتاقم، روی کاغذ، پشت میز

 

 شعـــر تازه آنقدر مــی آیـــد و من نیستم

 

 بعد ها وقتی کـه تنها خاطراتم مانده است

 

 عشق روزی پشت در می آید و من نیستم

 

 هرچه من تا نبش کوچه می دویدم او نبود

 

 روزی آخــــر یک نفر مــی آید و من نیستم


از:میثم امانی


نظرات 1 + ارسال نظر
sjd دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:12 ق.ظ

عالی بود! با اجازتون کپی کردم ولی با عرض شرمندگی نشد اسم شاعر را بنویسم! امیدوارم حلال کنید!

خواهش میشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد