ح-ر(1)

این روزها حالم خوب نیست!

فشارم پایینه و حسابی سرگیجه و گه گیجه دارم!

مرد رویاهام رو پیدا کردم اما...

اما نمی تونم 5 دقیقه مادرش رو تحمل کنم! فوق العاده سطح پایین- بی سواد و بی فرهنگ هستند!

خدایا! به کمکت احتیاج دارم! کمکم کن!

اگه قبول کنم و باهاش ازدواج کنم هر روز اشک و آهم از دست مادرش به راهه! نه شعوری نه دیسیپلینی نه سواد به درد بخوری نه مال و اموالی داره... به جاش هزار جور رندی و سرخوشی و ادعا داره...

فوق العاده پسر متعادل و انعطاف پذیریه اما خوب... اگه این انعطاف رو در برابر بقیه هم داشته باشه من بیچاره میشم.

یه جور خاصی مذهبیه! میگفت عقد دوستشه خونده! فکر کن!

اصلا اهل خرج کردن نیستن و سبد گلاشون افتضاحه!

لباس پوشیدناشون خیلی ناجوره! کهنه و درب و داغون!

سنش زیاده و حسااااابی تجربه داره!

به شدت منو می خوان!

به شدت از من تعریف می کنن که این از نظر من اصلا جالب نیست. دلیلش اینه که فکر میکنم کسی که به این زودی خودمونی میشه و قربون صدقه م میره دو روز دیگه هم به راحتی عصبانی می شه و هرچی از دهنش در میاد میگه!

مادرش تلفن زده بود که بدونه ما اجازه میدیم ارتباط ادامه پیدا کنه؟! مامان گفت دخترم خونه نیست! مادرش پرسیده: دانشگاهن؟ هنوز هیچی نشده دخالت میکنه.... بابام هم به خودش اجازه نمیده وقتی از بیرون میام بپرسه کجا بودی؟! اون وقت من چطوری با این مادره میخوام کنار بیام خدا میدونه...

از پسرشون نمی تونم بگذرم... با وجود این که تقریبا هیچ کدوم از ملاک هام رو ندارن اما روحیه ش رو پسندیدم و هرگز همچین مردی گیرم نمی آد... اگه باهاش ازدواج کنم یه کلاه بزرگ رفته سرم!

نظرات 1 + ارسال نظر
سمیه سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:15 ب.ظ

ببخشیدیه سوال پرسیده دانشگاهی ینی فضولی ینی دخالت ؟

بله!
به کسی ربطی نداره من کجام!
خونه نیستم! همین!
حالا الان که مهم نیست...
فکر کن هر روز زنگ بزنه خونه پسرش و عروسش خونه نباشه!
اون وقت بپرسه: کجاس؟!
فاجعه نیست؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد