م.ج.م(3)


سه شنبه 25 تیر خانواده ها باهم در منزل ما دیدار کردند. یه جعبه کوچیک شیرینی تر آورده بودن. منم ده شاخه گل لیلیم خوش بو خریده بودم که حسابی هوا رو خوب کرده بودن.

با خودش که حرف نزدم( یعنی من کلا زیاد حرف نزدم!) خواهرش خیلی قد بلند بود و ابروهاشو برنداشته بود!!! روسریشو گره زده بود و ساق دستش نبود. چادرشم خانومانه بود. مانتوش ولی معمولی بود.

همشون خیلی ساده اند

کت باباشون رو انداختیم رو دسته مبل!

کفشاشون رو گذاشتند بیرون ما هم جفت نکردیم!

باباشون ساده تر و پیرتر از تصور من بود! و کمی هم به نظر بداخلاق می اومد!

تلفنی به مامان که میخواست میوه بخره گفتم: " هلو هر چقدر بزرگ تر باشه، گیرت نمیاد!"

اولین حرف عاشقانه ش رو با واسطه بهم رسوند:

یه سینی که توش 6 تا فنجون بود( 4تا نسکافه و 2 تا چای) رو به همه تعارف کرد. آخریش رسید به م.ج.م و مجبور شد نسکافه برداره. داداشی اومد تو آشپزخونه و دوتا نسکافه و دوتا چای دیگه برد. رفت سینی رو گرفت جلوی م.ج.م و گفت:

شما دفعه ی پیش حق انتخاب نداشتید

و م.ج.م جواب داد:

خیلی ممنون! ( با چشمک ) من انتخابم رو کردم!

فکر کنم از داداشی ها و بابام خوشش اومد. بابا هم چیز بدی در مورد خودش نگفت فقط گفت بابا شون خیلی مسلطه و...

باباشون گفت سید حسن با خانوم من رفاقت داشت!!! منظورم اینه که زیاد غیرتی به نظرم نرسید!

من از خواهرش خیلی بهترم!

داداشی ها با من موافقند که قدش 2 متره!

داداشی گفت لامصب خیلی خوشگله ولی داداش کوچیکه گفت زشته و چشماش وزقیه( شبیه دکتر افشار ساختمان پزشکان!)

مراسم خیلی همهمه بود و مامان مثل دهاتی ها رفتار میکرد. می خورد و بلند بلند حرف می زد و...

ما از اونا بهتریم کلا! اما هر دختری حاضره زنش بشه هاااا!

جلسه بعد بابا با م.ج.م صحبت میکنه.

کت شلوارش نو بود

بحث جدی نشد. فقط آشنایی بود!


رفتم واسه مهریه ابجد اسمهامون رو در آوردم و به یک نکته ی جالب رسیدم:

ابجد اسم من 373

ابجد  اسم م.ج.م 374  


لباسم: کت صورتی و روسری بنفش و چادر سبز و صندل سبز و شلوار کت شلوار.

لباس م.ج.م: کت شلوار مشکی و پیرهن سفید


گفتم م.ح.ع برام چند تا لباس بیاره...! حال و پول خرید ندارم.


کادوی تولدم:

بابا20

داداشی ها 50

مامی 30

مامانی

20

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد