اخبار...


خواستگار نداریم.

فکر کنم. الف- ب داره ازدواج میکنه.

دختر معلم ادبیات مدرسه که متولد 66ه بعد یک بار عقد دایم و یک بار عقد موقت، شیرینی خورد! خدا سومی رو به خیر کنه! اما خداییش هم خوشگل و خوش تیپ و مهربون و بجوشه... هم درس خون و خلاصه عالی... ( خوشبخت شه ایشالا)

مامان بابا بیمارستانه. از عفونت ریه احتمالا

مامانم سردردای عجیب داره و ضعف شدید اذیتش میکنه. فعلا مشغول درمان با داروهای گیاهی و طب سنتیه!

داداشی مشهده.

فکر کنم از کار جدید 70 تومن بهم بدن!

1 مانتو ابریشم و یک کیف مشکی خریدم از مزون.

یه جی میل و یه پیج فیس بوک ساختم.

برای دومین بار بهترین کار کلاس شدم. استاد گفتی انداخت که کسی کار میخواد یا نه و وقتی اشتیاق همه رو دید پشیمون شد! حیف که ظاهرم طوری نیست که بپسندن!

جواب ازاد این روزا میاد... شاید ازمون عملی نداشته باشه. اگه اینطور باشه خیلی غصه میخورم که واسش درس نخوندم.

مامان دوستاشو " دی" دعوت میکنه خونمون... می ترکونم از تیپ و چهره ی عادی و عالی و دسرای خوشمزه و قشنگ... خیلی وقته بعضی هاشون رو ندیدم.

نظرات 1 + ارسال نظر
پسر دنبال بخت سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:53 ق.ظ

سلام
شما هنوز شوهر نکردی؟ اَ اَ....!!
کم کم دارید ترشی رو می رسونیدها!
...
...
شوخی کردم، (البته بی اجازه تون). ناراحت نشید من هم هنوز نتونستم کیس مناسبی پیدا کنم، البته از طریق مادرم اقدام کردم ها!
میگن دعا در حق دیگری زودتر اجابت میشه. میگم چطوره شما بشینی برای من دعا کنی من هم برای شما؟ خدا رو چه دیدی شاید اینجوری هم شما زود به مجنون خودت میرسی، من هم به لیلی خودم. شایدم اصلا ما بهم رسیدیم! چرا که نه؟! کم داستانهای عجیب ندیدیم و نشنیدیم.
میگم اگه نظرم اذیت ات کرد کلا تاییدش نکن، ناراحت نمیشم. پستهات رو میخونم.
فعلا.

بعله دیگه یه چند وقتیه مامانم داره یاد میگیره ترشی انداختن رو...
دعا رو پایم حسابی...ان شاالله همه به آرزوهاشون برسن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد