سیامک بهرام پرور



انکحت ... عشق را و تمام بهار را

زوجت ... سیب را و درخت انار را

متعت ... خوشه خوشه رطب های تازه را
گیلاس های آتشی آبدار را

هذا موکلی؟ ... غزلم دف گرفت گفت
تو هم گرفته ای به وکالت سه تار را!

یک جلد ... آیه آیه قرآن تو سوره ای
چشمت قیامت است بخوان انفطار را

یک آینه ... به گردن من هست ... دست توست
دستی که پاک می کند از آن غبار را

یک جفت شمعدان ...؟ نه عزیزم! دو چشم توست
که بر دریده پرده شب های تار را

مهریه تو چشمه و باران و رودسار
بر من بریز زمزمه آبشار را

ده شرط ضمن ... ده؟ نه بگویید صد! هزار!
با بوسه مهر می کنم آن صد هزار را

لیلی تویی که قسمت من هم جنون شده
پس خط بزن شرایط دیوانه وار را

این بار من به بوسه ات افطار می کنم
خانم! شکسته ای عطش روزه دار را 


      

(سیامک بهرام پرور)



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد