اولین روزهای دانشگاه

روز اول رفتم دانشگاه 

کارت دانشجویی نداشتم

در باز بود و ورود برای عموم ازاد

ثبت نام و جشن بچه های ورودی کارشناسی بود

بعد کمی سرگردونی رفتم اموزش و کارت دانشجویی محبوبم رو گرفتم

حس جالبی بود...

گذر از یه کارت دانشجویی کاغذی با یه عکس چسبیده از یه دانشگاه مزخرف

به کارت دانشجویی الکترونیکی با ارم قدیمی ترین و معتبرترین دانشگاه کشور...

دوباره کمی سرگردونی و متوجه شدم کلاسا تو دانشکده مون برگزار میشه...

با استرس رفتم و کمی حالم گرفته شد...

رفتم سر کلاس خانم دکتر ب.الف

من بودم و یه پسر دیگه ورودی 87 لیسانس دانشگاه تهران و متاهل.

کمی حرف زدیم

اسم یونی رو پرسید و شبانه و رشته و کف کرد از بی ربط بودن رشته م! 


سه شنبه کلاس زبان رفتم جای 5 شنبه

چهارشنبه با مامان و خاله رفتیم دانشگاه قبلی دنبال تاییدیه

اول فکر کردم باید برم سازمان مرکزی تا نامه بگیرم...

اعصابم خورد بود و نمیددنستم باید چطوری بگم.گفتم یه بار دیگه میام دیگه اما مامان فهمید و اصرار کرد.

کپی مدرک هم نداشتم.

رفتیم خونه دختر خاله و اعصابم خورد بود از اینکه دارم این مهمونی رو از دماغ همه در میارم که دوستم گفت میره سازمان مرکزی.

تصمیم گرفتم برم ولی یهو ا.م زنگ زد و گفت که نمیخواد.

عصر رفتیم لواسوون و خاله رو هم دعوت کردیم.

یکشنبه رفتم سر کلاس خانوم دکتر و فهمیدم انتخاب واحدم اشتباهه...

یه دختر ترم سه ای بهم گفت که برم اموزش و مشکلم رو حل کنم.

رفتم اموزش و خانومه نبود.

کمی علاف شدم بعد رفتم پیش خانوم فرهادی که انتخاب واحدمو درست کنه. پریسا هم اونجا دیدم.

بعد فهمیدم همون موقع کلاس دارم با رییس دانشکده. با چه حالی رسیدم دانشکده .. یکساعت گذشته بود از کلاسی که هیچوقت نبود!استادش خارج بود!


بعدم کلاسا به روال افتاد...

نظرات 1 + ارسال نظر
نازی پنج‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 09:35 ب.ظ http://www.n-ns.blogfa.com

امان از این کاغذ بازی های اداری!

امااااااان...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد