مامان اونقدر در مقابل سفر کربلا ضعف نشون داد که اخرم رفتند.
با داداشی، 5 شنبه با هواپیما رفتند و سه شنبه میان.
5 شنبه 7 حرکت کردند. جمعه صبح که بیدار شدم اس ام اس اومده بود که ما رسیدیم و همه چی خوبه! جمعه ساعت 6 عصر زنگ زدن که ما بین الحرمین هستیم!
اینکه چطوری رفتند و چقدر پیاده روی کردن و چرا بیشتر نجف نموندن بعدا می نویسم!