ح.ن.الف (دور دوم مذاکرات)

یه خواستگار داشتم وقتی 19 سالم بود....

اومدن و به دلیل کودکی مفرط منو نپسندیدن!

خاله شون یه سال بعد اومد خواستگاری برای پسر خودش

من نتونستم با مشکل مالی ش کنار بیام...گفتم نه!

یکی دو سال بعد دوباره اومدن با شرایط مالی و تحصیلی بهتر!

اما رفتار بدی نون دادن که منو از دست دادن ؛)

این پسره یه خواهر کوچیکتر از من داشت که بعد قضیه ی خواستگاری من ازدواج میکنه...بعد ازرواج دختره یه خانمی زنگ میزنه ازشون خواستگاری کنه که به جای دختر خودشون منو معرفی می کنند!

دی پارسال زنگ زدن؛شرایط خوبی داشتند ولی بخاطر کنکور من دیدار رو انداختین بعد کنکور!

دو جلسه با مادرش اومد و یک جلسه خانوادگی برگزار شد..

خانواده ی خوبی بودن

پسر ظریف و کمی قد کوتاه

تقریبا چشمهای روشن و در یک نگاه ظاهری چیز بدی دیده نمیشد

مادر بسیار بسیار فهمیده

اصفهانی

نسبتا وضع مالی خوب

تحصیلات خوب

دو تا خواهر داشت (یکی تو این یکساله ازدواج کرد اونیکی هم دبیرستانیه)


ارزیابی مون چند تا نکته ی منفی داشت:

بیکاری داماد 

اینکه میخواست درسشو ول کنه بره خارج(دانشجوی دکترا بودااا)

و کمی سرد بودن!

نسبی حرف زدن تو همه چی...

از طرفی از نظر سیاسی شدایدا منتقد بودن!

انتقاد سیاسی مهم نیست....مهم نتیجه شه...

نتیجه ش انگار میرسید به پوچی....به تلاش نکردن...به افسردگی روز به روز


گفتیم نه!دیدم با این اوضاع تا ما بخوایم جواب بدیم کچلش میکنیم....

دیدم گناه داره هرجا بره سریع بهش دختر میدن

...


حالا بعد یکسال به مصیبت شماره بابا رو پیدا کردند و دوباره تماس گرفتند...

کاردخوبی پیدا کزده و تا حالا که دکتراش رو ادامه داده

میگم بیان

اما نمیدونم چه سوالاتی بپرسم که مسایل برام روشن بشه


نظرات 1 + ارسال نظر
نرگس دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:09 ب.ظ http://nargesebaran.blogsky.com/

سلام
کمی از وبلاگت رو خوندم. من خیلی از شما بزرگترم و تو سن بالا ازدواج کردم. خواهرانه یه نصیحت دارم، اگه دوست داری بخون بقیه مطلب رو: هیچ خواستگاری رو تو جلسه اول رد نکن. من این رو بعد چند سال یه جایی خوندم و دیدم چقدر درسته. هیچ آدمی با یه جلسه شناخته نمی شه. سعی کن تو جلسه اول نظرات مخالف طرفت رو بیان نکنی! بزار خودش رو بگه. چند تا فایده داره. اول اینکه با خیال راحت خودش رو بهتر و صادقانه تر تعریف می کنه. دوم حتی اگر تو مخالفش باشی و بخوای جواب رد بدی، نتیجش این میشه که چون مخالفت نکردی و خیلی آروم و مطیع خودت رو نشون دادی(دقیقا چیزی که مردها خوششون میاد و دنبالشن!) نتیجه این میشه که اونا دوباره زنگ می زنن و تو خیلی محترمانه رد می کنی!و خب کِنِف نمیشی که چرا زنگ نزدن. که البته من تاکید می کنم بزار حتما 3-4 بار بیان. تا خوب بشناسیش. شاید کنار خصلت های بد،4 تا خصلت خوب داشته باشه که بخوای روش فکرکنی! می تونی مثلا از جلسه سوم نظرات خودت رو هم صادقانه بگی و باهش بحث کنی. ولی نتیجه ای که من تو مدت 8 سال سابقه خواستگار داشتن، داشتم این بود که تو جلسات اول تاییدش کنم تا خودش رو بیشتر بگه و چه کاریه که نشون بدم نمی خوام تا دیگه زنگ نزنن! بزار زنگ بزنن و تو بگی نه!
تازه من از یکی از فامیل هامون اخیرا یاد گرفتم که حتی نه هم نمی گن!یعنی همه رو نگه می دارن تو آب نمک برای روز مبادا، حتی اگه مثلا طرفشون بیکار بود! به بهانه: باباش میگه هنوز زوده، درس بخونه و ... طرف رو نگه می دارن و جواب مثبت هم نمی دن! که به نظرم این از همه عاقلانه تره! طرف هی سعی می کنه شرایطش رو بهتر کنه و دوباره زنگ می زنن! هم خواستگار هست همیشه! و هم می تونی رو شرایط بهترش فکرکنی!
موفق باشی عروس آینده

اول اینکه: بسیار ممنونم از اینکه اینهمه وقت گذاشتید و برام نوشتید
دوم اینکه:امیدوارم ازدواج پایداری رو داشته باشید و با تمام وجود خوشبختی رو حس کنید.
سوم اینکه:من زنده موندن یه نفر تو ذهن م دیووونم میکنه؛برعکس عقیده ی شما دلم میخواد سریع همه پرونده ها رو ببندم! اگر یه نفر بره و به هر دلیلی برگرده وقتی بهش فکز میکنم و اینکه باید دوباره پرونده ش رو باز کنم دیوونه م میکنه.
چهارم اینکه:همیشه سعی میکنم 1 مورد اختلاف تو صحبت هامون ایجاد کنم که طرف بیخودی امیدوار نشه و موقع نه گفتن دلیل داشته باشم.
پنجم اینکه:به شدت با نظرتون دربازه ی فرصت دادن و برخورد راحت با خواستگار که باعث بشه حرفاش رو بزنه موافقم
ششم اینکه:
من واقعا فرصت ندارم واسه هر ادم اینهمه وقت بذارم حتی تو صحبتهای تلفنی مادرها که حدود یکی دو ساعت طول میکشه سعی میکنم زودتر به جواب منفی برسم.

بازم ممنون که وقت گذاشتید...
خواننده ی وبلاگتون خواهم شد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد