م.ج.م


خیانت کردم!

بعد از جلسه دومی که با ص.ف داشتم یه خانم محترمی زنگ زد که بسیار شرایطش شبیه ص.ف بود! یا شایدم بهتر!

شغل پدراشون و تحصیلات مادراشون شبیه بود. شرایط خارج رفتنشون تقریبا یکی بود. قد دومی خیلی بلند تر بود و تحصیلات و سنش یک پله بالاتر از ص.ف!

مایل نبودم راهش بدم چون دقیقا در شرایطی مطرح شده بود که ص.ف رو به عنوان همسر آینده م پذیرفته بودم. البته با وضع مالی و اخلاق مادرش و غیرتی بودن خودش و قد کوتاهش و احتمال خارج رفتنش مشکل داشتم. اما در کل پذیرفته بودم بهتر از ص.ف گیرم نمیاد و باید بچسبم بهش! این جلسه آخر سر غیرتی بودن دعوامون شد! تازه یه چیز دیگه... در یک عملیات بی شعورانه با زبان روزه اومدن خواستگاری... فکر کن! اینهمه بابای بدبختم خرج کرده بود! حتی نگفتند روزه می گیرن و روز جمعه ای از 11 تا 3 موندن! انگار نه انگار که ما احتیاج به خوردن داریم!

اما م.ج.م :

تحصیلکرده و قد بلند و زیباست ( نه اینکه من خوشم بیادآآآ ولی تیپ خارجی هاست. چشم خیلی ها رو میگیره اما من همون ص رو ترجیح میدم! بی سلیقه م دیگه!)

بسیار منعطف و مهربانه. البته باهوش هم هست.

حداکثر دو سال دیگه باید برگرده آلمان و چند سال اونجا کار کنه.

مامانیه!

یکم اداب دان نیست! مثلا طرز نشستن و حرف زدنش زاد جالب نیست اما قابل تحمله

عاشق پول درآوردنه

ترکن و حسابی سنتی... خاله هاشو باید ببینید... معرکه ن! مذهبی پولدار و ترک! ترک ترک ترک! یکیشون با کفش اومد تو!

 

همه چیزش خوبه. باکلاس هم هستند و فکر میکنم برام هدیه های خوبی بیارن ولی خونه رو نمی دونم. خودشم خیلی اهل پولدار شدنه!

دوست دارم باهاش ازدواج کنم!


اینکه سنتی اند و خواهرش که همسن و هم اسم منه عین خودم یه رشته ی خوب تو یه دانشگاه بد درس خونده باعث میشه تو ذوقشون نخوره وضعیت درسی من. دایی پسره هم هم رشته ی داداشیه!


 الانم الف. ب

رجوع کنیدم به اینجا و اینجاداره میره خواستگاری دخترشون!!!یعنی خیلی هم گیر تحصیلات ندارن.

 


خدایا! این ماه رمضان را برام پر از برکت قرار بده.

 

 

 

 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد