فراگیر

 

دیروز عصر (24 آذر) امتحان فراگیرو دادم. خیلی سخت بود و پیچیده. نسبت به اونهمه خوندن اصلا خوب ندادم.4-5 دور منابع رو دوره کرده بودم اما چه کنم که ظرفیتم همینه!اصلا تو مملکت ما هیچکس دقت نمیکنه ادم چقدر خونده و فهمیده ...سوالا همه زرنگ بازیه...ده تا اسم ادم و کتاب داده بود به جای اینکه راجع به نظراتشون بپرسه. البته به جاش هم کلی مفهومی تر از کتاب داده بود! که درسای تاریخیش اینطوری بود.. کلی ها رو غلط زدم.

در کل حدودا نصف سوالارو درست زدم نصفی رو غلط! باید دید بقیه چطور دادن.تو کلاسی که ما بودیم 16 تا صندلی بود که 4 تا غایب بودن یک نفر کلاس رفته بود . بعضی ها هم خیلی تعطیل بودن یعنی اصلا نمیدونستن منابع چیه! اون دختره که کلاس رفته بود می گفت 80 درصد اونایی که امتحان میدن قبول می شن.راست  و دروغش با خودش...

ولی از طرفی بعضی ها هم میگن قبول شدن خیلی سخت و محاله.5 هفته دیگه نتایجش میاد. اگه قبول شم حتما خانواده رو می برم یه رستوران خوب.

دوستم هم تقریبا مثل من داده. اگه باهم قبول شیم باحال میشه.

چیدمان داوطلبا بر اساس دانشگاشون بود و ما اولین نفرا بودیم.پشت سر هم افتاده بودیم و خلاصه جو خیلی دوستانه و بی استرس بود.

ده رئز قبل کنکور لثه م به وضع فجیعی باد کرد و دهنم دیگه باز نمیشد. الانم یکم باز میشه فقط. درد داشت می کشتم. هیچی هم نمیتونستم بخورم. مسواک هم نمی تونستم بزنم و خلاصه فاجعه.

دو روز قبل کنکورم رفتیم مهمونی خونه دوستم م.ح که شوهرش مسافرت بود. صبحشم رفتم امامزاده و حسابی واسه خودم دعا کردم اما راستش نذر نکردم.

...

 

درد دارد... 

وقتی چیزی را کسر کنی  

که با همه ی وجود جمع کرده باشی... 

 

 

تمام!

یک روز مونده فقط

 

دو-سه روز پیش رفتم امامزاده اسماعیل( هرچی گشتم جایی پیدا نکردم راجع به امام زاده توضیح داده باشن که از نوادگان کدوم امامه!) دعای علوی رو خوندم . نذر کردم اگه قبول شم برم همونجا نماز شکر بخونم.40 تا هم زیارت عاشورا نذر کردم و بقیه چیزایی که قبلا نوشتم: چند بسته شکلات...مشهد...شیرینی و شام

امروزم یک ربع ساعت فرصت داشتم که برم امامزاده یه یاد آوری بکنم حاجتمو(!) که نشد. یعنی دوستم زودتر رسید و برای اینکه معطل نشه مجبور شدم نرم. برگشتنه هم دیروقت بود و هوا تاریک بود گفتم بیام خونه بهتره.

حالا قراره پس فردا نتایج بیاد منم یه تفال زدم به حافظ یه غزل توپی اومد که کف کردم:

(البته از محضر شیخ شرمنده ام که از این الفاظ استفاده کردم.)  

مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد 

 هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد  

برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز 

 که سلیمان گل از باد هوا بازآمد  

عارفی کو که کند فهم زبان سوسن ...  

تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد  

مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من  

کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد  

لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح 

 داغ دل بود به امید دوا بازآمد 

 چشم من در ره این قافله راه بماند 

 تا به گوش دلم آواز درا بازآمد  

گر چه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکست 

 لطف او بین که به لطف از در ما بازآمد  

غزلهای قبل و بعد این غزلم عالی بود... ببینیم حافظ چقدر برامون خوش خبره...شاید یه جایزه ای هم برای اون درنظر بگیرم!

یه آقای محترمی بود که قرار بود بریم پیشش کار کنیم که یهو خبری ازش نشد... باورمون نمی شد بپیچوندمون. امروز دوستم گفت بنده خدا همه زندگیش نابود شده و خیلی وضعش خرابه. نمیدونم چیه قضیه اما براش دعا میکنم. مرد خوبی بود و داشت لطف بزرگی بهمون میکرد.

امروز با الف.م رفتیم خونه م.ح.ع که فیلم عروسیشو ببینیم و رو پروژه ش کار کنیم.

خودمونم حسابی عقبیم. اول مهر تحویله و هنوز هیچی نداریم.

پینوشت:

اگه آزاد قبول شم رنگ زندگیم خیلی عوض میشه... یه جورایی براق میشه.

سعی میکنم بهترین باشم.

دفعه بعد که میام یا قبول شدم یاخدای نکرده منفجر! 

 

چه روزی بشه سه شنبه... هم نتیجه ازاد من هم نتیجه سراسری داداشی

آخر خط سراسری

 

بغض فرو خورده ام چگونه نگریم

غنچه ی پژمرده ام چگونه نگریم؟

رودم و با گریه دور می شوم از خویش

از همه آزرده ام چگونه نگریم؟ 

 

جواب کنکور سراسری اومد امروز: مردود 

 

همین یک کلمه شد جواب اونهمه درس خوندن! 

 

پینوشت: 

نمیدونم جواب  ازاد کی میاد.

حتما قبل هیجدهم که ثبت نام سراسریه میاد.

فردا میرم یه امامزاده ای که تاحالا چند بار از کنارش رد شدم اما توش نرفتم.

شنیدم اولین باری که میری یه مکان زیارتی دعات مستجاب میشه.

میرم که دعا کنم آزاد قبول شم.

اطراف تهران هم باشه خوبه.

اما نذرم فقط واسه الانه...اگه لازم شد( که اصلا نمیخوام بهش فکر کنم) واسه تکمیل ظرفیت یه نذر دیگه میکنم.

یه دعایی هست که میگن خیلی خوب جواب میده.تو مفاتیح نیست. من از تو صحیفه ی مهدیه پیداش کردم.

دو ساعتی طول میکشه و بسیار جواب میده

می خوام برم امامزاده و التماس کنم که خدا برام یه صندلی تو دانشگاه درنظر بگیره...

من واقعا لیاقتش رو دارم!

نذرم اینه که یه آدم بی بضاعت یا کم بضاعتو که خیلی وقته مشهد نرفته بفرستم زیارت امام رضا...

واقعیتش اینه که پس اندازم خیلی کمه.

میشه گفت کمک هزینه سفر دو سه روزه ی مشهدو میتونم بدم...

اما مطمینم خدا ازم راضی میشه.

خدا جون!

به خاطر شاد شدن دل اون آدمی که می خوام بفرستمش مشهد یه کاری کن دانشگاه قبول شم. 

 من کلی واسه روزی که خبر قبولیم میاد برنامه دارم...بعد از اینکه از ته دل خدا رو شکر کردم:

1-      به دو سه تا از دوستام خبر میدم

2-      به مامان بابام با جیغ و فریاد خبر میدم

3-      شام دعوتشون میکنم یه رستوران جدید

4-      با یه جعبه شیرینی میرم سراغ کسی که دوسش دارم و می پرم بغلش

5-      به کسی استادم میل میزنم و ازش تشکر میکنم و میگم که مدیونشم

6-      میرم دانشگاه دنبال کار پایان نامه م

7-      به استاد پایان نامه م اس ام اس میدم که جون مادرت کار منو راه بنداز!!

ارشد

 

خدایا!

با نهایت استیصال برات می نویسم...

یه کاری کن امسال دانشگاه قبول بشم...

نذار زحمتام هدر بره...اینهمه جزوه و کتاب خوندنم اینهمه صبح جمعه ازمون دادنم ...

اونهمه کتابخونه رفتنم...

نذار فکر کنم نمی بینیم... 

بحق متنهایی که واسه امام زمان می نویسم

کمکم کن خدا جون...

واسم خیلی مهمه... یکسال هدر رفتن زندگیمه...بهش راضی نشو...

این بنده ی کوچیکت خیلی واسه روزای دانشجو شدنش برنامه داره...

واسه روزی که خبر قبولیش میاد...

خدایا! بذار این ماه رمضان حاجتمو بگیرم...مثل ماه رمضان 5 سال پیش...

امیدم رو ناامید نکن!

لیاقت دانشگاه آزاد رو دارم...

 

 

 ازت یه کبریت می خوام که به زندگیم نور بدم! قول میدم خودمو باهاش آتیش نزنم...

جواب اولیه ی کنکور سراسری

 

رتبه ام ۱۰۰ تا از آخرین فرد مجاز شده برای پیام نور و غیر انتفاعی رشته ی خودم کمتر بود! همینم شانس آوردم! درسته از زحماتم نتیجه نگرفتم و قطعا قبول نمی شم هیچی اما لا اقل فهمیدم خوندن واسه کنکور سراسری آب در هون کوبیدنه! یکسال که عمرت رو میگیره رسما! نمیدونم چرا اینقدر جواب دادن رو طولش میدن!انگار می خوان آپولو هوا کنن!  

من که اونقدر نمی تونم خر بزنم و اونقدر هم شانس ندارم که بتونم ۳-۴ تا دانشگاه تهران و شهیدبهشتی و... قبول شم می مونه همین چند تا دانشگاه غیرانتفاعی و پیام نور کل کشور که جمعا ۱۵ تاست! تهران هم فقط دو تا داره! اونم یه مشت دانشگاه تازه تاسیس که تو هر تالار گفتمانی میرم وضعیتشون فاجعه است! خوب چه کاریه...؟! میرم آزاد ... بدون استرس ... با امکانات و نزدیک! البته اونم شانسیه قبول شدنش ولی مریم دوست م میگه ۱۳ هزار شده سراسری رو و مجاز نشده اصلا و لی آزاد غرب قبول شده! خودمم وقتی دیدم اینو مجاز شدم خوشحالیم واسه این بود که ازادو حتما قبول میشم!  

واسه سراسری انتخاب رشته می کنم. چون ایراد نداره قبول شیم و نریم همشو می زنم. اما کاملا ناامیدم چون آخرین نفرای مجاز شده ام تازه کلی از بچه هایی که سراسری روزانه قبول نمیشن هم هستن و اولویت دارن و قطعا از الان شروع می کنن به کلاس رفتن و من که اصلا رتبه م طوری نیست که ارزش کلاس داشته باشه. 

 

در کل

   

 

 نمیگم نباید واسه سراسری می خوندم چون همون باعث شد بتونم آزادو بدم  

سراسری قبول نمیشم! 

آزاد قبول می شم!  

 

بعد از کنکور سراسری

 

امروز بالاخره  کنکور سراسری رو دادم!

هیچ حس خاصی ندارم!

از خوندنم راضی ام...سوالا آشنا بود اما احتیاج به چند بار دیگه مرور بود... نمیدونم شایدم مجاز بشم.

واسه آزاد بخونم؟

کلاس برم واسه مرحله دوم سراسری؟

برم سرکار؟

یا...؟!

دنبال خونه میگردیم.

از خواستگار خبری نیست!

یه حس خوبی دارم.

آرومم!

چند وقته... توکل کردم به خدا...

انگار پشتم گرم شده، انگار باور کردم بهترین ها رو میخواد برام.

دقیق نمیدونم از کجا اومده این ایمان قوی...

اما شنیدم یه یه قدم به سمتش برداری صد قدم میاد جلو

شاید یکم دیره

اما نمیدونم راهش چیه... باید بیفتم تومسیر ...دورم ازش...

تو از کنارقلب من ساده گذر کن

خدا باهام بهم زده ازم حذر کن

دست منو گرفته بود ازش گذشتم

جاده به انتها رسید من برنگشتم

می خوام خدا خدا کنم تو جای من شو

صدای من نمی رسه صدای من شو

چقدر خدا خدا کنم دلش بلرزه؟

گریه ی دل شکسته ها چقدر می ارزه؟

نگو نگو نمی رسم طاقت موندنم کمه

ببین مسیر آخرم چشمای بارون زدمه

صدای خواننده ش خیلی گرم و طبیعی و با احساسه مخصوصا وقتی زنده و بدون موسیقی بخونه

و البته چهره شم نبینی...! شعراشم خیلی قشنگ و دلنشینه.

ایمانم قویه چون هیچ استرسی واسه کنکور، ازدواج، پایان نامه، خونه، کار و ... ندارم!

خودمو سپردم به امام رضا... هوامو داره میدونم.

پی نوشت: کلا خوابم نمیبره!

آزمون اول- کنکور معماری

  

دیروز اولین آزمون موسسه رو دادم. فهمیدم که باید رو زبان بیشتر کار کنم. تصمیم دارم هر شب یکساعت زبان عمومی و تخصصی بخونم.همایش موفقیت در آزمون ارشد و زبان تخصصی رو رفتم همین نتیجه رو گرفتم.

در مورد بقیه درسا همه سوالا آسون و آشنا بود . فقط فهمیدم که باید موقع خوندن یکم بیشتر رو حفظ مطالب وقت بذارم.تا امتحان بعدی که دو هفته دیگه ست موفق تر باشم.

دوستام کم کم شروع کردن به خوندن واسه ارشد. اگه ما چندتا قبولی بدیم خیلی واسه دانشگاه افتخار میشه . مسیول برنامه ریزی کلاسا هم خیلی ذوق میکنه.

اتفاقی یه وبلاگ پیدا کردم که دانشجوی ارشد  بود ازش چندتا سوال کردم که بنده خدا زودم جواب داد و حسابی بهم روحیه داد. گفت آسون ترین آزمون ایران آزمون ارشده. دو دور جزوه موسسه رو بخونم و تست بزنم و تستا رو حفظ کنم حله! یعنی قبولیم تضمینه. گفت دانشگاه آزاد ترمی 1 تومن در می آد( فکر کنم بابام از پسش بربیاد) البته من واسه دانشگاه دولتی می خونم؛ نه آزاد.

4 ماه تا آزمون مونده و من باید حسابی بدوم.

تو همایش آقای دکتر .ص یه مثال جالب زد.

" گفت:  چند نفر حاضرن الان مسابقه دو بدن؟

تقریبا نصفیا دست بلند کردن.

گفت چندتاتون مطمینید که برنده می شین؟

دو-سه نفر دست بلند کردن.

گفت بقیه چرا فکر می کنن برنده نمی شن؟

-چون کفش و لباس مناسب نداریم

-چون حال نداریم زیاد بدویم

-چون اصولش رو بلد نیستیم

-چون تمرین نکردیم

-چون حتما بهتر از ما هم وجود داره

-چون هوا گرمه

آقای دکتر گفت : حالا تصور کنید یه سگ بیفته دنبالتون!!

با دو برابر سرعتی که از خودتون انتظار دارین می دوید.

هیچی براتون مهم نیست.

واسه ارشد هم باید فکر کنید یه سگ افتاده دنبالتون!!!"

منم دارم همه تلاشمو میکنم تا از زحمت و هزینه ام نهایت نتیجه رو بگیرم.

خدا هم کمکم می کنه.

شماهم دعام کنید.

 

کارشناسی ارشد...

 

می خوام یه کار بزرگو شروع کنم. 

با امید خدا و اعتماد به نفس بالا! 

با امید روزهای خوب! 

با امید موفقیتی پر از شادی و افتخار! 

می خوام درس بخونم...بکوب! 

بدون اینکه حتی یه ذره فکرای منفی بیاد تو ذهنم! 

همه تلاشم رو می کنم. 

کار سختیه اما خیلی شیرینه.  

یه ذره هم خسته نمی شم! 

شروع می کنم و تا تهش می رم!هر چی می خواد بشه- بشه 

پشیمون نمی شم... با هر شکست برای پیروزی مصمم تر می شم. 

می تونم! 

واقعا می تونم! 

چی کم دارم از بقیه؟  

اگرم کم داشتم خودمو بهشون می رسونم.

تازه یه چیز بزرگ هم دارم. 

امید خدا و اطمینان به توجهش به خودم! 

شاید خیلی ها فکر کردن سر کنکور بدشانسی آوردم. 

ولی خودم بهتر از همه می دونم خدا برای من بهترینو خواست.  

 

یک تکه یخ را که تا دمای ۵۰ - درجه سانتی گراد سرد شده بردارید و به آن گرما بدهید ، ابتدا هیچ اتفاقی رخ نمی دهد . این همه انرژی گرمایی صرف می شود ولی هیچ نتیجه ی قابل رویتی مشاهده نمی شود . ناگهان ، در دمای صفر درجه ، یخ ذوب و به آب تبدیل می شود . کار را ادامه بدهید . باز هم انرژی فراوانی صرف می شود بدون آنکه تغییری مشاهده گردد . تا اینکه وقتی به حدود ۱۰۰ درجه سانی گراد می رسیم ، حباب و بخار ایجاد می شود !

و نتیجه ؟

این احتمال وجود دارد که ما انرژی زیادی را صرف کاری کنیم ، مثلا صرف یک پروژه ، یک شغل وحتی یک قالب یخ و با این وجود به نظرمان برسد که هیچ نتیجه ای نگرفته ایم . اما در حقیقت انرژی ما دور از چشممان در حال ایجاد دگرگونی بوده است . کار خود را ادامه دهید و مطمئن باشید که دگرگونی از راه خواهد رسید . این اصل را به خاطر بسپارید ، بی جهت دچار هراس نشوید و یاس را نیز به خود راه ندهید و بدانید که : هیچ تلاشی ، بی نتیجه نمی ماند.آری باید امیدوار بود و به کمترین ناملایماتی که در تلاش های مان میبینیم ناامید نشویم.

 

 

 

قبول میشم!  

 

مثل ع.الف و م.م و ش و م.م 

مثل م.ال و م.ن.م و ت.م که خوندم و فهمیدم و نمره خوب آوردم و جلو دوستام سربلند شدم. 

خدای خوبم! 

عاشق راهی ام که دارم توش پا می ذارم. 

اگه درسته کمکم کن.درهای رحمتت رو برای بنده ی گناهکارت باز کن که خیلی محتاجه.