-
امید به شغل- نمایشگاه کتاب
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1392 12:11
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 عذاب وجدان دارم بابت درس نخوندنم! با این اوضاع یک درصد هم احتمال قبولی وجود نداره. اما دست خودم نیست... نمی تونم! چند روزه تصمیم گرفتم برم کتابخونه. ( یاد روزای دانشگاه بخیر واقعاً! عین اسب از خودم کار می کشیدم. هم دانشگاه می رفتم هم کلی کار واسه...
-
من نیستم
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1392 17:12
صبح روزی پشت در می آید و من نیستم قصــــــه دنیا به سر می آید و من نیستم یک نفر دلواپســــم این پا و آن پا می کند کاری از من بلکه بر می آید و من نیستم بعد ها اطراف جای شب نشینی هایمان بــوی یک سیگار زرمی آید و من نیستـــم خواب و بیداری، خدایا بازهم در می زنند نامه هایم از سفر می آید و من نیستــم در خیابان، در اتاقم،...
-
عشقم
شنبه 24 فروردینماه سال 1392 13:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 دو- سه روز اس ام اس هام بهش دلیور نمیشد! داشتم روانی می شدم... فقط یه بار از طریق مامان فهمیدم که حلوا آورده بود و 300 تومن افزایش حقوق داشته. جمعه با م.ح.س.ج رفتم که ببینمش و نبود! بعدم رفتیم خونه م.ی که از کربلا اومده بود. خواستم به مامان اس...
-
الف- ب(1)
شنبه 24 فروردینماه سال 1392 12:48
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 این بار با همیشه فرق داره! کسی داره میاد خواستگاری که لحظه به لحظه ی حسش رو تو وبلاگش خوندم. کسی که می دونم دوست داره ازدواج کنه و مادرش سخت میگیره. کسی که می دونم یه روزایی یکی دوسش داره و شاید اون هم... ( به اینجا که میرسم یه حس عجیب رو مزه می...
-
حال و هوای دبیرستان
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1392 17:37
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 با م.ح.س.ج رفتم بیرون! دوست دوران دبیرستانم که خیلی دوسش داشتم اما متاسفانه به خاطر حواشی و بچگی اون موقع ها زیاد قدر همو نمی دونستیم. اما امروز از اینکه در کنار هم بودیم خیلی شاد بودیم. راستش من از انتخابات 88 تا حالا رابطه م رو باهاش کم کرده...
-
سفر عید 92
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1392 17:10
رفتیم شمال! دو شب اول تو روستای کندلوس خوابیدیم. جاده ی فرعی جالبی داره.یه بخشایی جنگله یه بخشایی کوهستان حتی یه جا مثل ابیانه رنگ کوه ها سرخ میشه! کندلوس یه دهه مثل بقیه ده های شمال. دلیل معروف شدنش مردیه به نام اصغر جهانگیری که اونجا یه مجتمع اقامتی و تفریحی راه اندازی کرده. یه پارک و موزه و مهمانپذیر و فروشگاه و...
-
پا قدم نحس یا حس ششم قوی؟ مساله این است.
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 15:46
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 چند روز بود دلم آشوب بود... فکر می کردم دلم براش تنگ شده و دارم از ندیدنش خفه میشم! تصمیم گرفتم یکشنبه که قرار پارک بانوان رو با دوستای پیش دانشگاهی م داشتم زود تر تعطیل کنم و یه سر کوچولو بهش بزنم. با اینکه شنیده بودم فقط یک روز هست اما طبق...
-
بانوی من ، چگونه تسلایتان دهم
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1392 20:59
چشمان تو که از هیجان گریه می کنند در من هزار چشم نهان گریه می کنند نفرین به شعر هایم اگر چشمهای تو اینگونه از شنیدنشان گریه می کنند شاید که آگهند ز پایان ماجرا شاید برای هر دومان گریه می کنند بانوی من ، چگونه تسلایتان دهم چون چشم های باورتان گریه می کنند وقتی تو گریه می کنی ، ای دوست در دلم انگار که ابرهای جهان گریه...
-
سالی که گذشت...
جمعه 2 فروردینماه سال 1392 22:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 خوب... یکسال دیگه هم گذشت. در مجموع سال قشنگی بود... اول سال با اسباب کشی شروع شد یه جورایی طراوت بهار و نویی خونه ی قشنگمون نگاهم رو به دنیای اطرافم عوض کرد. اما داداشی اردوی عید پیش دانشگاهی بود و نشد که بریم سفر. بعد عید با 250 تومن پس اندازم...
-
نفهمیدم چی شد!!!
جمعه 2 فروردینماه سال 1392 22:01
بعد از کنکور سراسری استراحت کردم ( یعنی بیشتر رفتم دنبال خونه دیدن و اینا...) و تصمیم گرفتم واسه آزاد بتروکونم و حتما ازاد قبول شم. البته چون دوستممون ( ب.الف) سال پیش بدون خوندن رفته بود سر جلسه و کنکور داده بود و مجاز شده بود ( خیلی هم آدم تعطیلیه...فقط زبانش خیلی خوبه) یه کورسوی امیدی وجود داشت و داره البته. تا...
-
مسجد...
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1392 22:08
خدایا! من رو فردا برسون به عشقم! دلم تنگه براش! جای خالیم اونجا حس میشه ها... خدا! من میمیرم از غصه! گیر مامانمم! نمیتونم کاری کنم تنها! خدایا! بنداز به دلش که بره!منم ببره!
-
به خاطر تو التماس کردم .. با لبهایی که خواهشم بلد نیست
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1391 13:14
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 الان ای کاش نزدیک تو بودم .. تو این راه مه آلود شمالی با این آهنگ دارم دیوونه میشم .. پر از بغضم فقط جای تو خالی ما با هم تا حالا دریا نرفتیم .. از اون خونه، از این دنیای خودخواه تو رو شاید یه روزی قرض کردم .. به اندازه ی یه سفر کوتاه میخوام تو...
-
مادر شوهر و ...
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 12:07
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA ده روزی میشه که نوزاد جاری دوستم م.ح.ع به دنیا اومده. دختره و حسابی تپل مپل. روز مهمونی که خونه م بود مادر شوهرشون یه سکه ی ربع بهار می ده به عروسش و یه نیم به نی نی... به نظر من آدم باید خیلی کم شعور باشه که این طوری رفتار کنه. یعنی رسما به عروس خانوم اعلام میکنه که بچه...
-
دو سال دیگه
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 12:52
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 26 سالگی سن مناسبیه واسه ازدواج،نه؟!!! دختری که زیبا و خوش تیپه. از نظر مالی خانواده ی قابل قبولی داره، تا مقطع فوق لیسانس درس خونده، شاغله و اندک درآمدی هم داره! نمی دونم کجای زندگی جوونایی مثل ما ایراد داره که یه موضوع اینقدر مسخره می شه همه ی...
-
یادآوری...
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 22:11
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 همه بدبختی های یه دختر مجرد از اونجا شروع میشه که پرونده خواستگاراش باز بمونه. برای منم یکبار این اتفاق افتاد. از همون اول که پرونده باز بود باید با دستای خودم می بستمش... از همون روزی که خاله خانوم شروع کرد به مناظره و پرسش و پاسخ باید دندون لق...
-
ع-م 7
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 01:40
حالا که سه جلسه اومدن و خیلی هم طولانی باهم صحبت کردیم گفتم یه سر به اینجا بزنم و حرفام رو بنویسم. پسر خوب- نجیب و سالمیه!اما خیلی مذهبی و حزب الهیه. راستش خجالت میکشم حتی تو خیابون کنارش راه برم... دوست ندارم واسه هرچیزی که دوست دارم براش دلیل شرعی جور کنم( کاری که این چند روز اشکمو در اورده و اعصابمو حسابی خورد...
-
ع-م ۶
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 01:40
دیشب خواستگار محترم تنها اومد. بابا و مامان و داداشی رفتد جلو...منم بد نبود برم ولی حقیقتش اینه که نخواستم واسه یه جلسه مسخره لباس حروم کنم!!! حرف زدن بیشتر پولی مالی. نتیجه اینکه خونه نداره...میتونه بخره ولی میخواد پولشو بذاره تو کار! کاری که نه درسشو خونده نه تجربه ای توش داره!! خلاصه اینکه ریسکه دیگه...شاید بعد...
-
ع-م 5
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 01:39
این چند روزه فقط دلم می خواست پسره رو گیرش بیارم...اگه فرصتش میشد حسابی می شستم میذاشتمش کنار...چرا؟! معلومه چون حسابی عجله داشتند! و این عجله شده بود فوبیای من! مرتب درس پسرشون رو بهانه می کردند و من با خودم میگفتم بیخود کرده دو تا کار درس و ازدواج رو با هم شروع کرده.یکی هم نبود به اینا بفهمونه که آقاجان! فرض که...
-
هویجوری
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1391 12:26
Normal 0 false false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 از وقتی سریال های قدیمی رو پخش می کنند انگیزه م واسه دیدن سریالهای جدید پایین اومده. دیگه کلاه پهلوی رو هم نمی بینم. البته دلیلش فقط این نیست. کلا کار سبکیه. فقط پولای سازمان رو می گیرن و کلی وقت می ذارن آخرم یه چیزی تحویل مردم می دن که فقط...
-
سال جدید- ماجرای مجلس
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1391 12:31
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 دیشب به مناسبت پایان سال ریاضت اقتصادی و اعلام دور جدید ریاضت، خانواده رو دور هم جمع کرد و من رو به عنوان کسی که خیلی خوب شرایط رو درک کردم معرفی کرد. حالا من شرمنده ام: از پولی که واسه چشمم از بابا گرفتم. از خراب کردن کامپیوتر محل کارش و وقت و...
-
اتمام حجت
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 11:58
استراحت بس است... از امروز فقط یک هفته فرصت داری... خودت را ثابت کن! می دانم می توانی... بعد نوشت: آمد! همان روز آمد! با یک جمله! جمله ای که دلم را لرزاند و عاشق ترم کرد... دلم گرم خداوندی است که با دستان من گندم برای یاکریم خانه می ریزد چه بخشنده خدای عاشقی دارم که می خواند مرا با آنکه می داند گنهکارم دلم گرم است و...
-
چند شعر زیبا
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 11:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 چه شبها که تو بارون بهاری نشستی اسممو تکرار کردی چقدر با اون صدای گرم و معصوم نماز صبح منو بیدار کردی تو این دنیای اغلب تلخ و دلگیر چقدر خوبه که با هم بد نبودیم تصور کن چه آغاز بدی بود اگه ماه عسل مشهد نبودیم تو انگشتر فیروزه و باز قنوت ساده و...
-
تلفن-مجله
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 12:30
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 هر روز زنگ می زدم موسسه واسه کلاس آمادگی کار! اما برنمی داشتند. دیروز عصر فکر کردم شاید باشن و تلفن رو برداشتم آوردم تو اتاق و زنگ زدم! برق از سرم پرید! 40 ساعت، 670 تومن! همین طوری که گیج می خوردم تلفن رو بردم بذارم که سرجاش و یکهو.... بعله!...
-
یادم نمی ره!
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1391 12:14
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 هیچ وقت یادم نمی ره آدامس شیک و آب نبات چوبی میخریدیم و از ترس بازخواست تو باغچه خاکشون می کردیم. البته تو کیسه و با رعایت اصول بهداشتی... بماند که خیلی هاشم هیچ وقت پیدا نکردیم. هیچ وقت یادم نمی ره اگه یواشکی یه چیزی می خوردیم تو صدتا کیسه و...
-
شعر
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 18:24
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند با من از این هم دلت بیاعتناتر خواست، باش! موج را برخورد صخره کِی پشیمان میکند؟ مثل مادر، عاشق از...
-
لیست خرید
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 18:23
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 این روزا بدجوری دنبال خرید کردن بودیم. 1 میز تلویزیون خریدیم 240 تومن 1 تلویزیون ال ای دی سامسونگ خریدیم 3.300 بود و با تخفیف تلفنی 3 تومن دراومد و 1 تومنش رو داداشی داد. ( یادم باشه راجع به خانوم ناز و عشوه ای نماینده سامسونگ بنویسم) 1 میز واسه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 11:40
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 دیروز خبر فراگیر اومد. قبول شدم ولی یه شهر خیلی دور، هزار و پانصد کیلومتر از اینجا فاصله داره... خوشحالم از اینکه خانواده خوب باهام رفتار کردن. دیشب هم شام مهمونشون کردم. پذیرشم مال مهر سال دیگه است. و تا اون موقع سر رفتن و نرفتن وقت فکر کردن...
-
منتظرم
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 12:29
چند روز پیش عشقم بهم گفت که باباش حالش خوب نیست و بیمارستان بستریه. تقریبا پارسال همین موقع ها( 22 بهمن) که ما رفتیم مشهد حالش بد شده بود. اون موقع التماس دعا داشت و بعدم معلوم شد سرطان معده است. این دفعه وقتی بهم گفت راستش ترسیدم بمیره! یواشکی زنگ زدم بهش و زیاد برام توضیح نداد. منم ترسیدم و یه نقشه چیدم! رفتم پیش...
-
روزهای سرد زمستان امسال
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 12:45
سلام روزهای سرد زمستونی تون بخیر... راستش اینه که زیاد زمستون رو دوست ندارم. دلتنگی داره. کرختی داره. صبح ها آدم دلش نمی آد از رختخواب دل بکنه مخصوصا اگر کنار شوفاژ خوابیده باشه. یاد سالهای اول دانشگاه که می افتم مور مورم می شه! باورتون نمیشه چه سرمایی داشت. من تمام لباسهای گرمم رو زیر مانتوم می پوشیدم. قدرت حرکت رو...
-
هیچ وقت یادم نمیره....
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 14:04
هیچ وقت یادم نمی ره وقتی قرار بود خواستگار بیاد بابا می رفت بیرون و یکساعت جلوی در خونه و راه پله رو دستمال می کشید. هیچ وقت یادم نمی ره مامان واسم کیسه فریزر باد میکرد و من بادکنک بازی می کردم هیچ وقت یادم نمی ره تو همه ی سن ها فکر می کردم چیزایی که دوستام دارن گرونن و من نمی تونم داشته باشمون! چیزای مسخره ای مثل...